بسم الله الرحمن الرحیم
نشست تخصصی معرفی اولیه جدول فقهی تسخیر روز سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ در محل پلاک ۳۱۳ مسجد جمکران برگزار گردید. جدول فقهی تسخیر یکی از سه علم پایه یِ طبقه بندی فقهی علوم است. متن سخنرانی حجت الاسلام علی کشوری (مدیر مدرسه هدایت) را در ادامه بخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الحمدالله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا و شفیعنا فی یوم الجزا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته طیبین الطاهرین، سیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا لآماله الفداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعن الدائم علی اعدائه اعداء الله من الان الی قیام یوم الدین.
خیر مقدم عرض میکنم محضر برادران محترم؛ همانطور که به استحضار شما رسیده: امروز قرار است یک گفتگوی مقدماتی راجع به محتوای مطرح در "جدول فقهی تسخیر" خدمت شما داشته باشیم. انشالله جلسه امروز آغازی است بر گفتگوهایی که نظام معادلات اسلام و نظام معادلات مطرح در آیات و روایات را در موازنه با معادلات ناقص علوم پایه تبیین بنماید.
مقدمه: اجمالی از سرفصلهای مطرح در جلسه
برای بحث امروز یک فهرست تفصیلی را آماده کردهام و در این جلسه آغازین در این حوزه، این فهرست را محضرتان مطرح می کنم، هر کدام از این سرفصل ها در آینده باید جلساتی داشته باشد و به صورت مجزا آنها را شرح بدهیم. ولی به هر حال در مورد این هفت سرفصل، امروز خدمتتان گفتگوهایی را خواهیم داشت.
سرفصل اول عبارت است از: شرح چگونگی ظهور فساد در زمین. به هر حال اینکه در مجموعه ی عالم فساد وجود دارد؛ یک امر قطعی است و همه درباره این مطلب گله دارند. مسلمان ها و غیرمسلمان ها از مسأله فساد به معنای عام آن در زمین گله مند هستند. اینکه چگونه این فساد ظاهر شده باید مورد بحث قرار بگیرد و ریشه هایش واکاوی شود. این مطلب در آیات و روایات یک سرفصل است و من سعی می کنم گفتگو درباره این موضوع [بر مبنای فقه هدایت] را در اینجا افتتاح کنم؛ چون وقتی راجع به فساد بحث می شود: تحلیل های مرتبط با فساد به دو بلا مبتلا است: یا شرعی و فقهی هستند اما خیلی اجمالی هستند؛ مثلا فرض بفرمایید فساد به مسأله فحشا و روابط جنسی ناسالم تنزل می یابد و درباره بقیه حوزه های فساد اصلا بحث و گفتگو نمی شود؛ این یک آفت است. وقتی راجع به مفهوم فساد صحبت می کنیم، باید همه حوزه های آن را مباحثه کنیم. آفت دیگری که هست: ارائه تحلیل های پوزیتیویستی در واکاوی ریشه های فساد است. بازخوانی و ریشه یابی فساد از نگاه پیغمبران برای ما موضوعیت دارد. بنابراین با لحاظ این دو دسته تفاوت، یکی از سرفصل های بحث امروز را با موضوع: چگونه فساد در زمین ظاهر می شود؟ و ریشه های این فساد به کجا بر می گردد؟ را محضرتان تقدیم می کنم.
سرفصل دوم گفتگوهای جدول تسخیر به تبیین تعریف از "تصرف شیء پایه" می پردازد؛ که راجع به آن بحث خواهیم کرد. ما معتقدیم تصرفاتش بشر در عالم باید به محوریت شناسایی خاصیت اشیاء باشد و اصطلاحاً تصرف بشر باید "شیء پایه" باشد. در سرفصل دوم، ابعاد این مسأله را بحث می کنم. دوستانی که پیشخوان های این نشست را مطالعه فرموده اند: می دانند "تصرف شیء پایه" در مقابل "تصرف عنصر پایه" قرار دارد. الان بشر وقتی می خواهد در طبیعت تصرف کند؛ تصرفش مبتنی بر شناسایی خاصیت عناصر است؛ که شما مجموعه ای از این عناصر را در جدول تناوبی عناصر می بینید. به عنوان مثال دیگر در بیوتکنولوژی به محوریت عنصر ژن وارد بحث می شوید. درواقع در رشته های دانشگاهی مرتبط با بیوتکنولوژی درباره برخی از عناصر [تشکیل دهنده اشیاء] بحث شده است.همچنین در فیزیک ذرات بنیادین درباره اجزای درونی الکترون، نوترون و پروتون بحث شده است. شناسایی عنصر، ده ها رشته دانشگاهی دارد و ما در مجموع ایده "تصرف شیءپایه" را در مقابل "ایده تصرف عنصر پایه" مطرح کرد ه ایم؛ که تفاوت ها و مزیت های آن را شرح می دهم. این سرفصل دوم بحث است. به نظرم این ایده، بحث قابل توجهی خواهد بود و سرنوشت تکنولوژی و صنعت را متحول می کند و در واقع فقه [از طریق معرفی خاصیت های نهایی اشیاء ] یک افق جدیدی را برای تکنولوژی و صنعت پیشنهاد می کند.
سرفصل سوم: تبیین ارتباط منایای بشر و آرزوهای بشر و تصرفات بشر است. یک ارتباط منطقی بین آرزوها و خواست بشر و تصرفاتی که می کند در عالم وجود دارد. اگر مثلا سطح تصرف بشر به حوزه بیوتکنولوژی و به حوزه نانو رسیده است؛ نمی شود این موضوع را بریده ی از منایای بشر تحلیل بکنید. در واقع خواسته بشر و تقاضای بشر توسعه پیدا کرده که مدل های جدیدی از تصرف به میدان آمده است.
نتیجه منطقی این بحث این می شود: که اگر یک دستگاه فکری بتواند تقاضاهای بشر را تعدیل کند؛ می تواند الگوی تصرف بشر در عالم را هم تغییر بدهد. چون ریشه تصرفات بشر در عالم به منایای بشر بازگشت دارد. این هم یک سرفصل بحثی است که در روایات وجود دارد.
این خیلی بحث مهمی است. بعضی فکر می کنند که اسلام به مسائل اخلاقی و تغییر خلقیات بشر توصیه کرده است. و نسبت به دنیا و زندگی دنیایی او بی تفاوت بوده است. در حالی که اسلام و پیامبران از طریق تعدیل منایا خواسته اند؛ دنیای بشر را بازآفرینی کنند. فرض بفرمایید: اگر شما توانستید حرص بشر و شُح بشر را تعدیل کنید؛ آن بشری که منایایش تعدیل شده میل به تصرف در عالم دارد و از این طریق مدل تصرفش در عالم بهبود پیدا می کند و تغییر پیدا می کند. بنابراین یک بحث خیلی مهمی است که ما یک ارتباطی میان منایای بشر و تصرفات بشر برقرار کنیم و راجع به آن بحث کنیم. خلاصه ادعای ما در بخش سوم -که خواهش می کنم از محضرتان که به آن توجه کنید- این است که ما معتقدیم: کسی که قدرت تعدیل منایای بشر را دارد؛ در واقع قدرت تغییر در الگوی تصرف بشر در عالم را هم دارد. این یک بحث اصلی در جدول تسخیر محسوب می شود.
سرفصل چهارم [جدول تسخیر] این است که روش شناسایی خاصیت اشیاء -که موضوع محور دوم بحث بود- و روش تعدیل منایای بشر -که موضوع سوم بحث ما بود- چیست؟ این خودش یک روش خاصی می خواهد، اصطلاحاً با روش های پوزیتویستی نمی شود خاصیت نهایی اشیا را تشخیص داد. بله می شود عناصر را به صورت بخشی توصیف کرد مثلا می توانید میزان چکش خواری یک عنصر را با روش های پوزیتویستی تشخیص بدهید؛ با تجربه بعضی از عناصر موجود در طبیعت و برخی خواص آنها - مانند چکش خواری بالا یا پائین یک شئ و خاصیت های مشابه- را می توانید تشخیص بدهید.
اگر بحث شما این باشد که میزان رسانایی یک عنصر به چه میزان است؟ این موضوع با تجربه و آزمایشگاه به راحتی به دست می آید؛ ولی سخن در این است که آیا طلا که رسانایی بالایی دارد؛[ خاصیت دیگری ندارد؟] آیا طلا خاصیتش همین رسانایی است؛ یا یک خاصیت نهایی دیگر برای خلق فلز طلا در نظر گرفته شده است؟ درباره سایر عناصر هم همین پرسش مطرح است؟
ما معتقدیم خاصیت های نهایی اشیاء را -یا تعبیرم را اینطور مطرح کنم که- خاصیت های غایی اشیاء و آن خاصیت هایی که اشیاء برای آن خلق شده اند- باید از طریق بررسی گزارش های خالق به دست بیاوریم و معلوم نیست؛ وقتی اشیاء را به نحو پوزیتویستی بررسی می کنیم؛ موفق بشویم خاصیت نهایی اشیاء را کشف کنیم. بنابراین باید روش شناسایی و کشف خاصیت نهایی اشیاء مورد بحث قرار بگیرد.
در مورد روش تعدیل منایا هم، بحث به همین شکل است: آیا می شود با رشته روان شناسی، اخلاق بشر را مدیریت نمائیم؟ بالاخره روان شناسی بخشی از ساینس است و [در عرف علمی موجود] زمانی به یک تحلیل، علمی می گوئیم؛ که ساینس باشد و در آن رشته ی علمی از روش تحقیق پوزیتویستی استفاده شده باشد. حالا اگر موضوع مطالعه، بشر و روان بشر باشد؛ ـ البته داخل پرانتز عرض کنم که ما اصطلاح روان را از لحاظ معنایی اصطلاح ناقصی می دانیم و نمی شود راجع به آن و به محوریتش بحث را جلو برد؛ ولی با رفع ید از این اشکال باید عرض کنم ـ مهمترین اشکال روانشناسی، روش تحقیق آن است. شما فرض کنید می خواهید عواطف و اخلاقیات بشر را مطالعه و مدیریت کنید و در تحقیقات مرتبط با این موضوع، از روش های پوزیتویستی استفاده کنید. باز اینجا ما اشکال داریم.
معتقدیم در هر دو موضوعِ (شناسایی خاصیت های اشیاء و مطالعه درباره روح و اخلاق انسان ) روش فقهی کارآمد است. روش تحقیق فقهی در مقابل روش تحقیق پوزیتویستی است؛ که عرض کردم خودش یک سرفصل بحثی است. انشالله باید موفق باشیم و از خدای متعال طلب توفیق کنیم و تفاوت این دو روش را برای بشر امروز شرح بدهیم؛ برای اینکه بشر بتواند با مدل های برتری به میدان بیاید. این هم سرفصل چهارم بحث امروز.
مباحثِ سرفصل پنجم جدول فقهی تسخیر، مباحث بسیار مهم و مغفولی است و محتوای آن در آیات و روایات و منابع اولیه موجود است ولی در گفتگوهای امروز ما -حتی در حوزه علمیه قم- مغفول واقع شده است. تبیین "خصلتهای اصلی تَکَوُّن اشیاء"، موضوع این سرفصل است. میدانید که اشیاء به وجود میآیند؛ اشیاء در اصطلاح کلام، موجوداتِ حادثی هستند. همه اشیا در عالم اینطور هستند و تَکَوُّن و به وجود آمدن آنها ذیل هفت خصلت اتفاق میافتد که این خصلتها در آیات و روایات بحث شده است.
در "فیزیک ذرّات بنیادین" -به اصطلاح رسانهایها- یک ایدهای تحت عنوان "ذرّۀ خدا" مطرح است. فعلا تحقیقات فیزیکدانها به اینجا رسیده که میگویند بنیادیترین ذره را کشف کرده اند که حالا در ادبیات ژورنالیستی به "ذرّۀ خدا" معروف شده است. در واقع فیزیک ذرات بنیادین یک کاری شبیه موضوعی که ما در سرفصل پنجم مطرح میکنیم؛ را پیگیری میکنند. [فیزیک ذرات بنیادین] میخواهد به این سوال پاسخ بدهد که اشیاء از کجا به وجود میآیند؟ و ریشۀ پیدایش اشیاء کجاست؟ آنجا یک بحثهایی مطرح میشود که مثلا اصلیترین ذره در ذرات بنیادین، همین "ذرّۀ خدا" است، و یا مطرح میشود که بسیاری از ذرات "ناپایدار" هستند و در یک فرایندی تبدیل به "ذرّات پایدار" می شوند. یک جدولی شبیه جدول تناوبی هم در فیزیک ذرات بنیادین وجود دارد که در واقع ذرات بنیادین را توصیف میکند. در سرفصل پنجم، در مقابل این مباحث وارد بحث میشویم و مراحل ایجاد یک شیئ خصلتهای حاکم بر ایجاد یک شئ و اصطلاحاً مراحل تَکَوُّن شئ را بحث میکنیم.
در روایات ما آمده است: که خصلتهای تَکَوُّن اشیاء هفت مسئله ۱- مشیّت، ۲- اراده، ۳- قَدر، ۴-قضاء، ۵-اذن، ۶-کتاب و ۷-اَجَل است؛ که یک بحث مفصلی است و هر کدام از این الفاظ را باید توضیح دهیم. مثلا: تفاوت "مشیت" و "اراده" چیست؟ تفاوت "قدر" و "قضاء" چیست؟ خداوند متعال باید به اشیاء "اذن" بدهد! این "اذن" در اشیاء چه معنائی دارد؟ هر شئ در عالم یک کتابی دارد! این "کتاب" در اشیاء چه معنائی دارد؟ اگر من ساده تر بخواهم بگویم: هرشئ یک کتاب سرنوشتی دارد که "قلم" در آن "کتاب" و یا "لوح" نوشته است. این کتاب چه معنائی دارد؟ که باید توضیح بدهیم.
[درباره اصطلاح] اجل در روایت آمده است که: جَعلَ اللّهُ لکلِّ شیءٍ قَدْرا، و لکلِّ قَدْرٍ أجَلاً. مهمترین ویژگی هر قدری، زمانداری آن قدر است. خداوند متعال همه اشیا را "زماندار" و "اَجَلدار" خلق کرده است. در یک روایتی عبدالله بن مسکان و دیگران از امام صادق علیه السلام نقل کردهاند: که اگر شما دیدید که یک شیئی به وجود آمده است، این هفت خصلت در مورد آن شئ قابل بحث است. که باید راجع به آن بحث کنیم. در مراحل "تکوّنِ" یک شیء، اولین مرحله و اولین خصلت را بحث "مشیّت" میدانیم، مسئله مشیّته تبارک و تعالی، مسئلهای مهم، سنگین و کمتر بحث شدهای است. [و آخرین بحث را در این حوزه مسئله اجل میدانیم.]
سرفصل ششمی در جدول فقهی تسخیر داریم. در مباحثات امروز به این بحث - که در واقع اصل جدول تسخیر همین سرفصل ششم است - می پردازیم. با یک ملاحظاتی ـ که در شرح عرض می کنم ـ آمده ایم اشیاء عالم را در پانزده گروه طبقه بندی کرده و خاصیت های نهایی آنها را تبیین کرده ایم. یعنی بر مبنای دیدگاه شئ محور یک جدول طراحی کرده ایم؛ البته این جدول برای جلسه امروز آماده نشد. من دوست داشتم در جلسه امروز از این جدول رونمایی کنیم.
وقتی به این جدول مراجعه می کنید: اولاً با ۱۵ گروه شئ طبقه بندی شده -بر اساس قواعد فقه البیان- آشنا می شوید و ثانیاً این جدول به فقها و علمای شیعه، قدرت توصیف نظاممند از عالَم را در مقابل توصیفهای عنصرپایه ارائه میدهد. شما در مدارس مدرنیته، "کتاب مواد و زندگی" را مطالعه کرده اید و با تاثیر مواد در زندگی و در مراحل بالاتر با بحث "مهندسی مواد" آشنا هستید. ذیل این عناوین صفاتی از عناصر مانند چکش خواری، رسانائی، واکنش پذیری و... تبیین میشود. ولی در مباحث این جدول، توصیفهای عنصر پایه مبنای کار نیست؛ بلکه شئ پایه توصیف می کنیم. در جدول فقهی تسخیر، مجموعۀ اشیا عالم را در ۱۴ گروه اصلی و یک گروه پایه طبقهبندی کردهایم؛ که در مجموع ۱۵ گروه میشود. بنابراین شما میتوانید بر اساس این گروهبندی از اشیاء، [توصیفی کاربردی و تصرفی] از عالم ارائه دهید. بحث جذاب امروز، همین بحث است.
در مدارس محدودی، همین مفاهیم را با دانش آموزان تفاهم می کنیم و وقتی این مطالب را برای دانش آموزان تدریس می کنیم؛ نگاهشان به عالم عوض میشود. خیلی مهم است که وقتی به دنیا نگاه می کنید؛ خاصیت نهایی اشیاء را بدانید یا ندانید. [بر فرض دانستن یا ندانستن خاصیت های اشیاء] دو نوع تصرف برای بشر به ارمغان می آید: اگر شما خاصیت های اشیاء را ندانید؛ میروید و در آزمایشگاه برای رفع نیازهایتان، تصرف میکنید. اما ما فکر میکنیم: اگر خاصیت های اشیاء را بدانید؛ بسیاری از آزمایشگاه ها بدون خاصیت تلقی میشوند؛ چون همان خاصیتی که در آزمایشگاه دنبالش میگردید؛ در یک شئ وجود دارد؛ ولی درباره آن بحث و گفتگو نشده است.
به عنوان مثال: در دنیای امروز مجموعهای از آزمایشگاه های مرتبط با مواد شوینده داریم و در آن با استخدام آنزیمها و استخدام دانشِ "نانو" و.... شوینده میسازیم. اما در مقابل اگر با نگاه شئ پایه بررسی کنیم؛ مجموعهای از شوینده ها در آیات و روایات معرفی شدهاند و حداکثر لازم است: برای استخدام و بستهبندی این مواد شوینده اقدام کنید. "اُشنان" یکی از این مواد شوینده است. بعداً مجموعه مواد شوینده با نگاه "شئپایه" را معرفی میکنم. این هم سرفصل ششم مباحثِ جدول تسخیر است؛ که وارد بحث خواهیم شد.
سرفصل هفتم مباحث جدول تسخیر؛ به تبیین "الگوی تولیدِ اطلاعات کاربردی مربوط به هر شئ" می پردازد. در سرفصل ششم، خاصیتهای شئ را در 15گروه تبیین میکنیم ولی در سرفصل هفتم اطلاعات موثر بر استفاده بهینه از خاصیتهای یک شئ را تبیین میکنیم. به عنوان مثال یکی از این موارد، تبیین "زمان استفاده از یک شئ" است. راجع به زمان استفاده از اشیاء در آیات و روایات خیلی بحث شده است. مثلا فرض کنید اگر شیئ مورد بحث شما "میوه" است: در قرآن فرمودند: «کلوا من ثمره اذا اثمر»؛ این آیه زمان استفاده از یک میوه و ثمره را بحث میکند. تقریبا برای تسخیر همه اشیائی که در عالم است؛ یک زمان برای تسخیر در روایات و آیات بحث شده است.
پس جدول اطلاعات کاربردی به شما کمک میکند که آن شئ را بهتر تسخیر کنید و بهتر از آن استفاده کنید. من اگر بخواهم اطلاعات بخش هفتم را با مثال تبیین کنم، باید این نکته را مطرح کنم که: در همه محصولاتی که از بازار خریداری میکنید؛ یک اطلاعاتی روی جلد محصولات وجود دارد. به عنوان مثال محصولات غذایی بر اساس "مولکول های زیستی" و بر اساس "میزان انرژی"ای که در بدن تولید میکنند، برای شما توصیف میشوند. مثلاً: فلان ماده غذایی ده کیلو انرژی برای شما تولید میکند، یعنی با واحد "کیلو کالری" راجع به "انرژی" یک ماده غدائی بحث میشود. و یا میزان "چربی" آن محصول برای شما توصیف میشود و یا "اسید"های یک محصول برای شما توصیف میشود. در جدول اطلاعات کاربردی یک شئ هم، مجموعهای از اطلاعات مرتبط با استفاده از اشیاء شاملِ زمان مصرف یک شئ و اطلاعات دیگر -که مرتبط با خاصیتهای نهایی یک شئ است- تبیین میگردد. به عنوان مثال: وقتی اهلبیت (علیهمالسلام) راجع به "انار" بحث کردهاند؛ بهترین زمان مصرف آن را شب جمعه دانستهاند و این کمک میکند تا انار را بهتر تسخیر کنید. البته اطلاعات کاربردی مرتبط با یک شئ اختصاصی به بحث "زمان" ندارد؛ که درباره آن بعدا بحث خواهم کرد.
در مجموع انشاءلله؛ اگر خدا توفیق بدهد: این هفت سرفصل را بحث خواهیم کرد. به هر مقدار هم در جلسه امروز، بحث تفصیلی ارائه نگردید. در ماهها و هفتههای آینده راجع به آن بحث میکنیم. الغرض خواستم در این ابتدای بحث محضرتان عرض کنم: که جدول فقهی تسخیر سرنوشت تصرف بشر را عوض میکند. میخواهم اینجا با صراحت عرض کنم: نمیشود از یک سو مدّعی ساخت تمدّن جدید باشیم؛ اما الگوی تصرّف ما در عالَم، همان الگوی تصرّف تمدّن مدرنیته در طبیعت باشد و از الگوی آنها استفاده کنیم.
البته در چهل سال اول انقلاب؛ چون در آغاز راه بودهایم مسائل دیگری در اولویت قرار داشته است ولی ما فکر میکنیم در چهل سال دوم انقلاب لازم است تا این روشها را به تدریج اصلاح کنیم و شاید یکی از مهمترین این روشها "باز تعریف الگوی تصرّف در عالم" باشد. انشاءلله با این سیر استدلالی که در فقه وجود دارد، به نظرم یک امر در دسترسی است و میتوانیم با آن یک نظم جدیدی را تئوریزه و پیشنهاد کنیم. به عنوان مثال: سرنوشت "داروسازی" بر اساس همین "جدول تسخیر" تغییر خواهد یافت. چون مبنای شما در "فارماکولوژی" مطالعۀ خاصیت داروها بر موجود زنده است و قبل از آن هم در داروسازی؛ دارو را ترکیبی از عناصر و مولکولهای زیستی میدانید. و اساسا پزشکان مدرن سلول و مولکول های زیستی را اصل میدانند و بر اساس مولکولهای زیستی و ماده مؤثره دارو میسازند. ولی بر مبنای مفاهیم جدول تسخیر، دارو بر اساس خاصیتهای اشیاء تجویز میشود. همچنین اطبای دنیای مدرن، بیماری و سلامت را به محوریت اختلال در سلول و مولکولهای زیستی تحلیل میکنند. ولی با نگاه جدول تسخیر شناسائی کارکرد اعضاء در بدن مبنای تحلیل بیماری و سلامت است. پس یک دنیایی به محوریت عناصر و تحلیلهای مبتنی بر عنصر و شناسایی عناصر شکل گرفته است!
سرنوشت "پاتولوژی" هم تغییر خواهد کرد؛ چون در آنجا هم مبنا و تکیه بر شناسایی عوارض سلول است. در حالیکه اگر شما نگاه "شیئمحور" داشته باشید، سرنوشت "دردشناسی" و "بیماریشناسی" تغییر خواهد کرد.
فقط اختصاص به مسئله طب هم نخواهد داشت؛ بلکه نگاه "شئپایه" در مسائل دیگری مانند معماری و مهندسی هم تغییر ایجاد میکند و مثلا بر روی مصالح ساختمانی تاثیر میگذارد. مثلا الان در موارد بسیاری از سرامیک استفاده میشود و این ناشی از علم بشر است که مواد تشکیلدهندۀ سرامیک را مضرّ به بدن انسان نمیداند و اساسا در حوزۀ ساختِ مصالح ساختمانی به این شکل وارد بحث نمیشود که مثلا "نسبت گچ با انسان" یا "نسبت سیمان با انسان" یا "نسبت سرامیک با انسان" را بحث کند؛ بلکه بیشترین چیزی که در ساخت مصالح ساختمانی مطرح است، مسئله "استحکام" و "اتقان" در امور دیگری مطرح است. ولی با جدول تسخیر، نوعِ این سوالات تغییر خواهد کرد.
در جدول تسخیر یک "جدول ارزیابی فساد" هم داریم ـ که بعدا شرح خواهم داد- که یکی از سوالات اصلی در آن این است که: وقتی شما یک شیئی را برای زندگی بشر تجویز میکنید؛ اگر میخواهید مطمئن شوید که به فساد ختم نمیشود، باید شاخصهای جدول ارزیابی فساد را در مورد آن شیئ پاسخ بدهید. بنابراین الگوی "استاندارد" هم تغییر میکند. دیگر وقتی میخواهیم یک صنعت را ارزیابی کنیم، ارزیابیاش بر اساس ایزوها و مدلهای استاندارد نیست؛ بلکه ارزیابی آن را حکما و طلبههای حوزه علمیه قم انجام میدهند و بر اساس جدول ارزیابی فساد راجع به صنایع کشور قضاوت میکنند.
اتفاقات بسیار عجیب و بزرگی خواهد افتاد مشروط بر اینکه شما این نگاهِ پایه را بتوانید به چالش بکشید که حالا من بعدها راجع به آن بیشتر شرح خواهم داد. اگر اجازه بدهید ما وارد بحث شویم و از سرفصل اول بحث را خدمتتان آغاز کنیم.
سرفصل اول: ریشه یابی مسئله فساد؛ بر اساس روش تحقیق فقهی
همانطور که عرض کردم مسئله اصلی ما در "جدول فقهی تسخیر" بحث ظهور فساد در زمین و دریا است. یکی از روایاتی که مربوط به آخرالزمان هست روایات مربوط به آیه شریفه «ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت ایدی الناس» هست، این آیه شریفه خیلی در روایات مورد توجه اهلبیت (علیهم السلام) واقع شده و حضرات معصومین خیلی راجع به آن بحث کردهاند. از جمله بحثهایی که مطرح فرمودهاند این است که: چرا ظهور فساد در خشکی و دریا اتفاق میافتد؟ هم چرایی پیدایش فساد را و هم چگونگی پیدایش آن را بحث کردهاند. به هر حال شما همین امروز صبح که دعای عهد خواندید، در دعای عهد عبارت حضرت اینطور است که: قول خدا این است که «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس». یکی از ویژگیهای آخرالزمان همین ظهور فساد است. و البته الان دیگر نمیخواهم خیلی وارد بحث شوم که تقریبا یکی از امور مسلّم این است که حکومتهای مدرن و زندگیهای مدرن پر از فساد است و این به عنوان یک امر پیش فرض بحث مطرح است.
در این فضای بحثی، من دو دسته روایات را انتخاب کردم که به تحلیل پیدایش فساد کمک میکنند. البته روایات بیش از اینها است و من برای شروع بحث این دو دسته روایات را انتخاب کردهام. اگر یک کسی سوالش این باشد که: چطور میشود با این فسادی که الان در خشکی و در دریا وجود دارد مقابله کرد؟ و اساساً این فسادها چطور پیدا شده است؟ و به کجا بر میگردد؟ این دو دسته روایت به پاسخ این پرسش کمک میکند:
روایات اول یک روایتی است در جامعالاخبار از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که: « إِذَا ظَهَرَتْ فِی أُمَّتِی عَشْرُ خِصَالٍ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ بِعَشْرِ خِصَالٍ. قیلَ وَ مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟» میفرماید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) این آیه را اینطور تحلیل کردند که: زمانی که در امت من ده خصلت به وجود بیاید، خداوند متعال به خاطر عقاب مجموع انسانهایی که مبتلا به این ده خصلت شدهاند، ده صفت و ویژگی در طبیعت و در محیط زندگی آنها ایجاد و حاکم میکند. به خاطر اینکه از آن ده خصلت انسانی دست بردارند. بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) سوال کردند که: یا رسولالله! توضیح بدهید که آن ده خصلت چیست؟ حضرت فرمود: «قالَ إِذَا قَلَّلُوا الدُّعَاءَ نَزَلَ الْبَلَاءُ» حضرت از "دعا" شروع کردند و فرمودند: وقتی مردم خصلتشان این است که کمتر نگاه به آسمان میکنند (و کمتر دعا میکنند) و فکر میکنند که زندگیشان با تدابیر سکولار و تدابیر پوزیتویستی راه میافتد، ابتلائاتشان بیشتر میشود. این اولین ویژگی است.
سپس فرمودند: «وَ إِذَا تَرَکُوا الصَّدَقَاتِ کَثُرَ الْأَمْرَاضُ» فرمودند: وقتی مردم "صدقهدادن" را ترک کردند (که حالا صدقه، اعم از این درک عرفی است که داریم و با این کار ناقصی هم که کمیته امداد انجام داده صندوقهایی هم گذاشته الان بخشی از وجدان عمومی فکر میکند صدقه، دادن آن پول خرد بدرد نخور است که مثلا در صندوق بیندازید. حالا اگر معنای صدقه را هم محدود به همین انفاق های مادی بدانیم، در حالی که بعضی وقتها گفتن کلمه حق در روایات صدقه معرفی شده، و در واقع صدقه یعنی آن امری که صداقت طرف را در ایمان به دستگاه ربوبی اثبات می کند. پول دادن به این نیت که عوضی دریافت نکنی علامت صداقت است، کجایش علامت صداقت است؟ چون فرد صدقه دهنده احتساب الهی را فرض کرده و جبران الهی را فرض کرده. بنابراین اگر برای شما ثابت شد که کسی بدون قصد منت و ریا صدقه داده است، بدانید این علامت صداقت در ایمانش است. حالا به هر حال صدقهدادن وقتی کم میشود) حضرت میفرماید که نتیجهاش ظهور "فساد" و "مَرَض" در عالم میشود. یعنی اگر یک کسی خواست با نگاه پیامبران ریشه امراض و بلایای مختلف را بررسی کند، باید ریشهاش را به مسئله "روابط انسانی" برگرداند. چون رحمِ بشر به همنوعِ خود کم شده است، مرضش افزایش پیدا میکند! خب؛ این آسیبشناسی پیغمبر است و آسیبشناسی پوزیتویستی نیست.
حضرت میفرماید: «وَ إِذَا مَنَعُوا الزَّکَاةَ هَلَکَتِ الْمَوَاشِی». یعنی: اگر مردم منع زکات کردند، چهارپایان از دست میروند، حیوانات میمیرند.
«وَ إِذَا جَارَ السُّلْطَانُ مُنِعَ الْقَطْرُ مِنَ السَّمَاءِ» میفرماید: که اگر ظلم مسئولین حکومتی زیاد شد، مثلا اگر تدابیر یک رئیس جمهور بر محوریت رابطه با دشمن بود و به نفع مستضعفین نبود؛ میفرماید: "خشکسالی" به وجود می آید، ریشه پیدایش خشکسالی، "جور" و "ظلم مسئولین" است.
«وَ إِذَا کَثُرَ فِیهِمُ الزِّنَاءُ، کَثُرَ فِیهِمْ مَوْتُ الْفَجْأَةِ» اگر "زنا" به جای "ازدواج" جایگزین شد، حالا چه جای حکم شریف ازدواج موقت و چه به جای حکم شریفتر ازدواج دائم، اگر در مسئله روابط جنسی زنا اصل شد، جوانمرگی و مرگ ناگهانی گسترش پیدا میکند.
«وَ إِذَا کَثُرَ الرِّبَا کَثُرَتِ الزَّلَازِلُ»: اگر رباخواری در یک جامعهای زیاد شد، زلزله در آن جامعه گسترش پیدا میکند.
«وَ إِذَا حَکَمُوا بِخِلَافِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى سَلَّطَ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ»: اگر مردم میخواستند در اختلافاتشان حکم کنند (حالا این اختلافات گاه بین زن و شوهر است، گاه در بین یک تجارت است، گاه وقتها در یک موضوع علمی و آموزشی است) به هر حال همه مردم در اختلافات، یک حکمی نسبت به یکی از طرفین دعوا دارند؛ مثلا: نفر اولِ دعوا به نفر دومِ دعوا میگوید: «حق با من است». نفر دومِ دعوا به نفر اول میگوید: «نه؛ حق با من است». نفر سوم هم که قاضی است، نفر چهارم هم که ناظر است. بالاخره تمامی اینها یک حکمی میکنند. اینجا پیامبر (صلی الله علیه و آله) هشدار میدهند که اگر قرار است حکمی بدهید، مواظب باشید که بر «خِلَافِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ» حکم نکنید. مثلا: بسیار دیده اید که در دعواها بعضی حتی به بعضی دیگر ناسزا میگویند، حالا اگر کسی عصبانی شد و به یک نفری ناسزا هم گفت، یا اصلا عصبانی شد صدایش را بالا برد ولی ناسزا هم نگفت، آیا به صرف گفتن ناسزا، میتوان گفت یک نفری طرف محکوم دعواست؟ قرآن میفرماید: نه؛ اینطور نیست که ناسزا گفتن و صدای بلند را معیار قضاوت قرار بدهید، بلکه معیار آن ظلمی است که واقع شده است. این مهم است. حالا اگر دیدید مردم بر «خِلَافِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ» شروع به حکمکردن نمودند، نتیجهاش "تسلط دشمنان" میشود.
« وَ إِذَا نَقَضُوا عَهْدَ اللَّهِ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِالْقَتْلِ»: این هم محور خیلی مهمی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرمایند: اگر مردم اهل "وفا" و "پیمان" نبودند، الان دیدهاید که در جامعۀ ما این یک اصل شده است! و خیلی معتبر نیست که شما حرفی بزنید و روی آن بمانید! و "عهد" و "پیمان" خیلی در روابط انسانی لحاظ نمیشود. حضرت فرمود: اگر اینطور شد، اختلافات -که نتیجۀ شکستهشدنِ عهدها است- به وجود میآید و به گسترش "قتل" کشیده میشود! ریشه "قتل"ها، "بدعهدی"هاست. لذا اگر یک فقیه یا طلبهای حتی در بعضی مواقع ط بخاطر بیاعتبارشدنِ "عهد"ها دعوا کرد؛ [جای تعجب و سرزنش ندارد؛ چون] در واقع دارد جلوی "قتل" را میگیرد. و اشکالی ندارد که شما با کسی که به راحتیِ نوشیدن یک لیوان آب عهدش را زیرپا میگذارد، برخورد تنبیهی داشتهباشید؛ چون روابط انسانی دارد به چالش کشیده میشود، ناعهدی، باعث گسترش قتل میشود. اینها آسیبشناسی پیغمبر از پیدایش فساد است.
«وَ إِذَا طَفَّفُوا الْکَیْلَ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِینَ» اگر کاسبها "کمفروشی" کردند، "قحطی" به وجود میآید. که الان کمفروشیهای صنعتی را دارید میبینید! و این نتیجهاش "قحطی" خواهد شد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) این ده مورد را فرمودند، « ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون» یعنی: پیامبر (صلی الله علیه و آله) در واقع در مقام شرح این آیه بودند. وقتی حضرت داشتند آن ده خصلت را بحث میکردند، در واقع داشتند بحث از ریشههای اصلی پیدایش فساد بحث میکردند.
یک مقداری این روایت را مرور کنیم: فرمودند: فسادهای اصلی، "نزول بلاء" است، "کثرت امراض" است، (وقتی دوستان محترم طب اسلامی به وزارت بهداشت دائماً میگویند: شما منشأ فساد هستید! بخاطر این است که در روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) کثرت امراض یک نوع فساد بزرگ شمرده شده است. خب؛ یکی از مقصرها کسانی هستند که ریشه پیدایش مرض را اموری غیر از تنظیم روابط انسانی معرفی میکنند. حضرت میفرماید: «إِذَا تَرَکُوا الصَّدَقَاتِ کَثُرَ الْأَمْرَاضُ»). یکی دیگر از موارد فسادهای اصلی، "هلاکت دائمی چهارپایان" است. هر چقدر شما برای دامهایتان واکسیناسیون انجام میدهید باز هم تلفات شما ادامه پیدا میکند... خبر میآید که مثلا تمام مرغهای فلان مرغداری در یک شب از بین رفتند! یا مثلا فلان گله در فلان سیل غرق شد. "خشکسالی" هم یکی از فسادهای اصلی است، "مرگ ناگهانی" هم همینطور. اینها را بروید با نگاه آمار بررسی کنید؛ مثلا ببینید ثبت احوال وقتی آمار مرگ و میر را میدهد، چقدر از آنها جوان هستند. اینها همه فساد هستند. "زلزله" هم فساد است، "تسلط دشمن" فساد است، "قتل" فساد است، "قحطی" فساد است، اینها همه جزو فسادهای اصلی هستند. پس حضرت هم معنای "فساد" را در ذهن ما توسعه دادند، و هم ریشههای آن را با یک نگاه غیرپوزیتویستی بحث و گفتگو کردند.
خب؛ این یک روایت بود. البته شبیه این روایت باز وجود دارد که حضرات معصومین (علیهم السلام) هم فساد و هم ریشههای پیدایش آن را "توسعۀ معنایی" دادهاند. بنابراین یک مقدار دارد سوال روشن میشود که: ما وقتی داریم راجع به فسادهای آخرالزمان گفتگو میکنیم، ریشهاش (بنابر شرحی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند) به این امور دهگانه برمیگردد.
یک روایت دومی هست، من این را محضرتان عرض کنم: جناب محمدبنمسلم از ابیجعفر امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که خیلی روایت به درد بخور و کاربردی برای روزگار ماست. آخر میدانید: روزگار ما روزگار آسیبشناسی است و اصلا تلویزیون را وقتی روشن میکنی، مثلا در "شبکه خبر" آقای بَوالی و دوستانشان خلاصه همه پوزیتویستها را برای آسیبشناسی دعوت میکنند. گاهی یک سال میگذرد و حتی یک "آسیبشناسیِ فقهی" در شبکه خبر اتفاق نمیافتد! ولی همه میآیند و حرف خودشان را بیان میکنند و همه هم آسیبشناسی میکنند. این روایتها به درد دوستانِ بخش تحلیل خبر صداوسیما میخورد که به این آنها توجه کنند.
جناب ابیجعفر (علیهالسلام) فرمودند که: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: "ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ" قَالَ: ذَاکَ وَ اللَّهِ حِینَ قَالَتِ الْأَنْصَارُ: مِنَّا أَمِیرٌ وَ مِنْکُمْ أَمِیرٌ» امام قسم خوردند که نقطه شروع فساد آن روزی بود که همه انصار آمدند با امیرالمومنین (علیهالسلام) بیعت کنند، گفتند: یک امیر از ما باشد و یک امیر از شما. یعنی: نقطه ظهور فساد را حضرت عبور از ولایت امیرالمومنین (علیهالسلام) معرفی فرمودند. خب؛ حالا چرا اینطور است؟ (یک مقدار احتیاج به درایه دارد) چون امیرالمومنین (علیهالسلام) "باب شهر علمِ پیغمبر" بود. خب؛ پیغمبر یک علومی با خودشان آورده بودند که اگر آن علوم را نیاورده بودند، بشر با شیوههای پوزیتویستی نمیتوانست به آن معادلات و آن علوم دست پیدا کند. و فرمود: «انا مدینه العلم»، بلافاصله فرمود: «و علیٌّ بابُها»؛ نفرمود: «و الاصحابُ بابُها». خیلی پیامبر شفاف بحث کردند و به آیندگان و مردمان عصر خودشان فرمودند که: اگر یک روزی برایتان سوالی پیدا شد و خواستید جواب آن سوال را غیرفلسفی و غیر پوزیتویستی به دست بیاورید، حتما از طریق حضرت علی (علیهالسلام) اقدام کنید.
بنابراین عبور (و کنارگذاشتنِ) حضرت علی (علیه السلام) یعنی: عبور از ورودی علم پیغمبر، یعنی: استفاده نکردن از علم پیغمبر در تحلیل امور. این [عبور از امیرالمومنین (علیه السلام)] اتفاقی است که [بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)] افتاده است. و شما میدانید بسیاری از صحابه اعتراف میکردند که: امیرالمومنین (علیه السلام) مرجعیت علمی دارد؛ ولی با این حال که تحلیلهای حضرت را تحلیلهای برتر میدانستند، اجازه "ولایتِ" مبتنی بر این تحلیلها را به ایشان ندادند و چالشهایی را ایجاد کردند.
بنابراین علت اینکه امام میفرماید: «نقطه ظهور فساد در زمین، عبور از ولایت امیرالمومنین بوده این است»؛ این مسئلهای است که عرض کردم. اگر امیرالمومنین بودند، تحلیلهایی را در اختیار ما قرار میدادند که باعث میشد که ما به نحو دیگری در عالم تصرّف کنیم، یک طور دیگری زندگی خودمان را تنظیم کنیم. وقتی الان آن تحلیلها در دسترس ما نیست، زندگی بشر هم که متوقف نیست، یک جمعیتهایی به میدان میآیند و شروع میکنند تحلیلهای خودشان را بر ما حاکم میکنند!
پس این هم یک ریشهیابی است. لذا شما در "دعای عهد" بعد از اینکه میفرماید: «ظهر الفساد فی البر و البحر» میخوانید: «فاَظهِرِاللّهم لَنا ولیَّک»؛ یعنی: ظهور فساد، راهحلش ظهور ولیّ خداست. دعای عهد این را به ما میگوید، یعنی اگر شما یا هر شخص دیگری خواست فکر کند چگونه میشود بشر را از این همه فسادهای متفاوت و رنگارنگی که به آن مبتلاست، نجات بدهد؛ حضرت میفرماید: ظهور ولیّ خدا، راه مقابله با فساد است. ظهور ولیّ خدا در واقع ظهور تحلیلِ ولیّ خداست، ظاهرشدن معادلاتِ ولیّ خدا در عرصه زندگی است. معنای ظهور ولیّ خدا این است. چون تمام ائمه باب علم پیامبر هستند و علم پیامبر نزد ائمه ما وجود دارد.
الان یکی از تحلیلهای علمی اهلبیت (علیهم السلام) که وجود دارد، همین نحوۀ توصیف اشیاء است که موضوع بحث ماست. یعنی در علم اهلبیت (علیهم السلام) یک توصیفاتی از اشیاء وجود دارد، که از سقیفه بابش را بستند و اهلبیت (علیهم السلام) تلاش کردند یک باب جایگزینی را باز کنند که تا الان در شیعه تبدیل شده است به مسئله "فقاهت". ولی به هر حال الان همین بحث "فقاهت" هم یک بحث اضطراری است. یعنی انشاءلله باید به این سمت حرکت کنیم که خود حضرات برگردند و همه مسائل را مستقیم از خود حضرت بپرسیم، انشاءالله وقتی حضرت آمدند در کوفه و مجلس درسشان تشکیل شد، البته قبل از آن انشاءالله یا خودمان یا اولادمان به حضرت کمک خواهیم کرد، ولی به هر حال مجلس درس حضرت در کوفه که تشکیل شد آنجا میرویم و بحث میکنیم. و من گاهی وقتها به دوستان میگویم که مدادهایتان را آماده کنید و کاغذهایتان را هم آماده کنید آنجا باید برویم احادیث را یادداشت کنیم و سوالاتمان را بپرسیم و بعد هم نشر و گسترش بدهیم. حالا انشاءالله غایت کار فقهاء این است. یعنی اصطلاحاً فقهاء دلشان به این خوش است که دارند گفتگوهایی را انجام میدهند که آرام آرام بشر یک قدری مزۀ این تحلیلهای فقهی را بچشد تا انتظار منبع اصلی در او به وجود بیاید.
در شرایط فعلی یکی از آن تحلیل هایی که ما دستمان از آن کوتاه است همین تحلیلهای "شیئپایه" است. به صورت مفصّل در روایات و آیات راجع به اشیاء عالم بحث شده است. حالا انشاءالله وارد میشوم در 15گروه بحث میکنم. شما قرآن را میخوانید مثلا میبینید که راجع به " آب" بحث شده است، راجع به "خورشید"، "انسان"، " گوسفند"، "شتر"، "بُز"، "ماه" و... بحث شده است. همچنین وقتی روایات را میبینید، اهلبیت (علیهم السلام) به صورت یک مجموعۀ تفصیلی راجع به اشیاء عالم بحث کرده اند و خاصیتهای اینها را برای ما گفته اند. ولی چون این تحلیلها فعلا فقط در حوزه علمیه (آن هم به صورت ناقص) مطرح است و خیلی گسترش عمومی ندارد؛ لذا برای تحلیلِ عالَم و تحلیل طبیعت، رشتههای دانشگاهی کثیری شکل گرفته است. من قبلا هم اعلام کردم مثلا فرض کنید "جدول تناوبی عناصر" یکی از آنهاست، "مندلیف" را میگویند پیغمبرِ مدرنیته! یکی از پیغمبران مدرنیته است! حالا ایشان آمده چه کرده است؟ آمده مثلا بر اساس "عدد اتمی" و بر اساس "میزان الکترونهای مدار والانس" یک توصیفی از واکشنپذیری از عناصر و یک طبقهبندی از عناصر ارائه داده است، مثلا این سمت جدول مندلیف، گازهای نجیب و هالوژنها هستند. دو سوم جدول مندلیف هم فلزها هستند و بالاخره یک توصیفی از عناصر ارائه داده است.
نهایت چیزی که از توصیفِ ارائهشده توسطِ مندلیف به دست می آید این است که: شما متوجه میشوید که فلان عنصر با فلان عنصر میتواند واکنش بدهد یا نه؛ مثلا: شما وقتی درباره "طلا" بحث میکنید، میگویید: طلا به دلیل الکترونهای مدار ظرفیت اصلا واکنشپذیر نیست. وقتی آدم متوجه میشود که مثلا واکنش پذیریِ "طلا" در شرایط عادی نزدیک به صفر یا صفر است و رسانایی بالایی دارد، مثلا می آید بر اساس این دو خاصیتی که شناسایی کرده است، از طلا استفاده میکند؛ ولی هیچ وقت شما بر اساس جدول تناوبی عناصر نمیتوانید بگویید که چرا مثلا استعمال و استفاده از طلا به عنوان زینت برای مردان حرام شده است. اصلا اطلاعاتی که از طلا در جدول تناوبی وجود دارد به شما کمک نمیکند که این حکم را تشخیص بدهید و حتما شما نیاز به یک اصطلاحات دیگری راجع به مسئله طلا دارید. پس یک گزارش محدودی از خاصیتهای عناصر ارائه داده و بحث کرده است.
یا مثلا وقتی شما "عنصرپایه" ورود پیدا میکنید و راجع به عالم صحبت میکنید، گفته میشود که "کربن"، ماده اصلی حیات است. یک اصطلاحی در میان پوزیتویستها وجود دارد که میگویند: حیات، "کربنپایه" است. خب؛ حالا به چه دلیل میگویند: حیات کربنپایه است؟ میگویند: چون عنصرِ "کربن" در همه چیز پیدا میشود. به دلیل کثرت عنصر [قئل به این مبنا شدهاند]. در حالی که ما در تحلیلهای روایی [و قرآنی] داریم: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ »[1] یعنی: خلقت،" آبپایه" است. خداوند متعال اولین چیزی که خلق کرده است، آب بود. بعد از آن " آب" را انجماد دادند و "خاک" را خلق کردند، (به تعبیر پوزیتویستی بگوییم:) ساختارهای مولکولی آب را فاصله دادند و [با آن] "هوا" را خلق کردند. یک تحلیلی وجود دارد از اشیاء پایۀ عالَم، که [اولین آنها] در روایات، آب است. بله؛ اگر آب را تجزیه کنید میتوانید به یک عناصری برسید، اما توصیف از خلقت در ادبیات اهلبیت (علیهم السلام)، "شیئپایه" است، شما اگر بر جدول تناوبی عناصر هم مسلط شوید، نمیتوانید این تحلیل را به دست بیاورید؛ لذا مجبور میشوند (بعضی از طلبهها اینطور هستند) یا در اینجا ساکت میشوند و میگویند: اینها با علم امروز نمیسازد و راجع به آن بحث نمیکنند، و یا اینکه پیشنهاد اصلاح قرائت دینی را میدهند و میگویند: حالا آن موقع اینطوری میگفتند! انگار دارند مثلا راجع به "انیشتین" یا "ادیسون" و یا یک شخص دیگری که عملش پوزیتویستی بوده صحبت میکنند و در هر صورت نمیتوانند از مسئله دفاع کنند؛ در حالی که راه اصلیِ [مواجهه با این نوع تفکرات پوزیتویستی]، مقایسه است: ما باید یک تشریحی از " آبپایه بودن حیات" ارائه کنیم (که انشاءالله من در جلسات بعد راجع به "چرخۀ آب در عالم" (در هوا کره، در سنگ کره، آب کره) اگر چه این تقسیم را قبول نداریم ولی فعلا استفاده میکنم تا بعد تقسیم اصلی خودمان را ارائه دهم.) حالا چون اشاره کردم میگویم: اینها از آسمان اول شروع میکنند و آسمان اول را تقسیم میکنند به هوا کره و سنگ کره و آب کره. اولین اشکالی که به این تقسیم وارد است این ا ست که اولا فرضا اگر "سنگ کره" را دارید بحث میکنید، قرآن میفرماید: «زمین هفت طبقه است». خب؛ درون این طبقات هفتگانه زمین یک اتفاقاتی دارد میافتد که اینها باید شرح داده شود. آسمان هم هفت طبقه است و امر از آسمان اول به آسمان دوم به آسمان سوم [القاء میشود]. بنابراین نمیشود چرخه را در "هوا کره" و "سنگ کره" و " آب کره" بحث کرد، لااقل این چرخه چهارده بخش است و باید بحث کرد. اگر حالا به تعبیر امیرالمومنین (علیهالسلام) وارد وادی "اَغیَب" نشویم، و فقط از عالم "غیب" به عالم حضور بخواهیم بحث کنیم لااقل باید چهارده بخش را بحث کنیم که بعدا بحث خواهیم کرد. بنابراین آنها چرخه را در " آب کره" و "هوا کره" و "سنگ کره" بحث میکنند، ولی ما خودمان اولا "چرخۀ کربن" را بحث نمیکنیم، بلکه "چرخۀ آب" را بحث میکنیم، و این چرخۀ آب را هم از "عرش" به پایین بحث میکنیم؛ چرا؟ چون "عرشِ" خداوند مبتنی بر آب است و تصرفاتِ خداوند متعال، " آبپایه" است که حالا بعدا توضیح خواهم داد. این یک بحث. این تحلیلها را نمیتوانیم بر اساس جدول تناوبی عناصر به دست بیاوریم.
حالا یک قدم برویم بالاتر، "فیزیک ذرّات بنیادین" چه میگوید؟ تحلیل این است که بشر پذیرفته است که عالم از "مولکول" خلق شده است. مولکولها هم از "اتُم" خلق شده، "اتُم" هم عبارتند از "الکترون" و "هسته" است، "هسته" هم عبارت است از "پروتون" و "نوترون". پس بنابر این تحلیلهایی که الان وجود دارد: عالَم از سه عنصر الکترون وپروتون و نوترون تشکیل شده است. بعد رفته اند و درون این سه تا را هم بحث کردند و لذا بحث "ذرّات بنیادین" مطرح شده است. شناسایی ذرات بنیادین هم یک تاریخی دارد: ابتدا برخی از نظریات قائل به "جنگل ذرات بنیادین" بودند یعنی: خیلی نمیتوانستند تشخیص بدهند که این ذرات بنیادین چیست، لذا این ایدۀ "جنگل ذرات بنیادین" را مطرح کردند. بعد که جلوتر آمدند، مدل "استاندارد" را مطرح کردند که یک مدلی برای توصیف ذرات بنیادین است. و بعد هم نهاییترین حرف اینها "ذرّۀ خدا" است. و خود فیزیک ذرات بنیادین یک جدولی دارد ولی آنچه از بحثش بر میآید این است که آنها به این سمت رفته اند که خواستند "میکرو"ترین وضعیت را در "عنصر" توصیف کنند. یعنی شناسایی آنها شناسایی خُرد بوده است.
خب؛ این چه خاصیتی برای ما ایجاد میکند؟ [یکی از خاصیتهایش این است که] اگر شما فیزیک ذرات بنیادین بخوانید میتوانید انرژیهای زیادی را تولید کنید. مثلا: بحث " گُداخت هستهای" که الان در دنیا مطرح است؛ (البته اگر بتوانند این تصرفاتشان را مدیریت کنند) این مبتنی بر شناسایی همین بحثها و نگاههای "فیزیکپایه" است. و در نتیجه میتوانیم استحصال انرژی را مبتنی بر تحلیلهای فیزیکی ارتقا بدهیم و بگوییم مشکل انرژی بشر را حل کردیم. و یک کارآمدیای را برای تحلیل خود ادعاء میکنند.
باز در این مباحث هم، کسی نمیتواند بگوید مثلا من چطور میتوانم "قَدر اشیاء" یعنی "ظرفیتهای اولیه اشیاء" را افزایش بدهم. "فیزیک ذرات بنیادین" هر چقدر هم "ذرات بنیادین" را برای شما شناسایی کند، هیچ وقت نمیتواند مسئله "ارتقاء ظرفیت" را برای شما بحث کند. در حالی که ما در دستگاه پیامبران راهحلهای مفصلی داریم که شما میتوانید ظرفیتهای اشیاء را ارتقا بدهید.
بحث بیوتکنولوژی هم در همین راستا است؛ اینها میخواهند در بحث بیوتکنولوژی از طریق "ویرایش ژن" یا بدتر از ویرایش ژن "انتقال ژن از یک موجودی به موجود دیگر" میخواهند انجام بدهند. وقتی از آنها میپرسیم شما چطور برای چه میخواهید این کارها را انجام بدهید؟ ایده اصلی آنها این است که ظرفیتهای اشیاء و گیاهان را میخواهند ارتقاء بدهند.
یادم میآید یکی از این بیوتکهای پوزیتویست (در همان ایامی که ما چند سوال از آنها پرسیده بودیم) با رادیو معارف مصاحبه میکرد و میگفت: مثلا ما برای شما در کویر قم یک گیاهانی میسازیم که مقاومتشان نسبت به خشکی هوای کویر ارتقاء پیدا کند. بحث ارتقای ظرفیت را دارند مطرح میکنند. یا مثلا وقتی "ژن BT " را به برخی از گیاهان منتقل میکنند، می خواهند مقاومتشان را در مقابل آفات ارتقاء بدهند. پس بحث "ارتقاء ظرفیت" را بشر امروز هم قبول دارد؛ ولی میخواهد مثلا از طریق "انتقال ژن" این کار را انجام دهد [در حالیکه این کار] باعث میشود خود "چرخۀ ژنتیک" و "درایوهای ژن" به چالش کشیده شود و برایش مشکل به وجود بیاید.
پس هدف از این بحث این بود که: میخواستم شرح بدهم که مثلا بشر به دلیل اینکه قدرت نداشته "خاصیت اشیاء" را شناسایی کند، آمده "عنصرپایه" ورود پیدا کرده و دو اشکال به وجود آمده است: اولا اینکه توصیفهایش محدود است به "واکشنپذیری"، به "رسانایی" به "چکشکاری"و... یعنی: نمیتواند همهجانبه توصیف کند. یکی از سوالاتی که بشر (با این مجموعه علومش) نمیتواند توضیح بدهد این است که: خاصیت اشیاء بر روی مزاج انسان چیست؟ یعنی: نمیتواند تاثیر اشیاء را بر روی مزج انسان شرح بدهد. پس اشکال اول این است که توصیفها "بخشی" شدند. دوم اینکه همراه با "تالی فاسد" شدند. یعنی: شناسایی عناصر برای بشر منجر به تصرّف شده، ولی همیشه تالی فاسد پیدا کرده است مثلا محیط زیست و سلامت بشر به چالش کشیده شده است.
بنابراین از اینجا به این بحث رسیدم که: شما اگر میخواهید جلوی این فسادها را بگیرید باید به علوم اهلبیت (علیهم السلام) برگردید. یکی از علومی که اهلبیت (علیهم السلام) در اختیار ما قرار داده اند، "علم توصیف نهایی اشیاء" است؛ چون الان باب این علم بسته شده است، لذا بشر به سمت شناسایی عناصر رفته است.
من به عنوان آخرین سرفصل از این محور اول یک نکتهای را مطرح کنم: ما یک جدولی به عنوان "جدول ارزیابی فساد" داریم. اصلا من بر اساس همین "جدول ارزیابی فساد" بیوتکنولوژی را در دورههای گذشته نقد کردم. "جدول ارزیابی فساد" یک محورهایی را مطرح میکند که اگر شما به یک رشته دانشگاهی برخورد کنید و خوب روی پرسش بایستید، فساد آن در رشته دانشگاهی و تحلیل پوزیتویستی واضح میشود، برای همان استاد هم واضح میشود. این جدول ارزیابی فساد که در واقع "الگوی استاندارد" ماست برای ارزیابی صنعت و تکنولوژی و رشتههای عنصرپایه، جلوی دعوا را میگیرد، چون هویت طرف این است که سالها مقالات ISI را خوانده و در دانشگاههای غربی درس خوانده لذا وقتی شما به او بگویید که رشته شما دچار چالش است، خیلی مقاومت میکند. اما اگر با این روشی که ما میگوییم ورود کنید، خیلی از این چالشها مدیریت میشود.
خب؛ جدول ارزیابی فساد سوالات زیادی دارد، یک سوالش این است که رشته دانشی شما چه تاثیری بر تنظیم روابط انسانی دارد؟ همیشه مکرر عرض کردهایم که تنظیم روابط انسانی ابرمتغیر نظامسازی و الگوی پیشرفت اسلامی است. هر تحلیلی روابط انسانها را به چالش بکشد حتما آن تحلیل، تحلیل غلطی است. پس شاخص اصلی این است.
در تنظیم روابط بین انسانها بحثهایی مطرح است؛ مثلا همین بحث "مزاج". مثلا شما در مورد مصالح ساختمانی بخواهید صحبت کنید، میگویند سرامیک خیلی چیز خوبی است، خب؛ شما چطور میخواهید بگویید ما از سرامیک در ساختوساز ساختمان استفاده کنیم یا نه؟ آیا معیار ارزیابی ما مثلا مسئله مزاج میتواند باشد؟ ( اگر تحلیل درست باشد که تحلیل درستی است:) بدن وقتی سردی در آن افزایش پیدا میکند، باعث ایجاد بیماری سرطان میشود؛ بنابراین سرامیک هم چون موجب گسترش سردی میشود یکی از علتهای پیدایش همین بیماریهاست. پس: مزاج یک پایه ارزیابی است، انشاءالله "اداره استاندارد فقهی" را که در قم راه اندازی میکنیم کارش همین است؛ یعنی: میآید بر اساس محورهای جدول ارزیابی فساد، وضعیت موجود را ارزیابی میکند و راجع به آن گفتگو میکند، که بعدا راجع به آن بیشتر گفتگو خواهیم کرد.
پس در مجموع، این سرفصل اول به جدول ارزیابی فساد ختم شد. خروجی این روایتخوانی ما این شد که ما یک جدول فقهی داریم که بر اساس یک معیارهایی نظام اجتماعی، نظام صنعتی و تولیدی جامعه و... را ارزیابی میکند که محورهایش اجمالا محضرتان بیان شد.
مثلا در همین قضیه کرونا آقایان محکم ایستادند و میگویند روابط خانوادگی را در ایام کرونا کمتر کنید؛ حالا یک عمر است طلبهها بالای منبر میگویند: صله رحم عمر را زیاد میکند، یعنی: دقیقا [افزایش روابط خانوادگی] موضوع بحث افزایش عمر است که اگر کسی صله رحم انجام داد عمرش زیاد میشود و اتفاقا جلوی نزول بلاء را میگیرد. ولی این آقایان در این 7 ـ 8 ماه آمدند نشستند که دقیقا این حکم را به چالش بکشند! پس: این دو تحلیل با هم تعارض دارند و ما باید به یک نحوی [این مشکل و تعارض را] حل کنیم. ما فکر میکنیم بسیاری از این پیرمردها و پیرزنهایی که در این ایام از دنیا رفتند، به خاطر این بود که سرکشی عاطفی نداشتند، به آنها رسیدگی نمیشد و یا کمتر میشد. مجموعۀ روایات مربوط به "عیادت" کلّاً در این ایام حذف شد! خب؛ این روایات در مورد "عیادت بیمار" که ما در بعضی تعالیم داریم که ملاقات با بیمار ملاقات با خداست، یعنی: خیلی اجر برای آن قائل شدهاند، خب؛ یکی از آثار مسئله ملاقات و مراقبت از بیمار، بهبود وضعیت جسمی بیمار است. بیماری که در اوج ابتلاء است ملاقات با او کمک میکند که او بهبود پیدا کند. ولی شما از هر دوی اینها در این ایام نهی کردید! الان نمیخواهم وارد بحث شوم که مفهومی به اسم "سرایت" داریم یا نداریم، این یک بحثی است، ما معتقدیم "شیوع" داریم اما "سرایت" نداریم؛ که به موقع آن را شرح خواهم داد. اما به هر حال فساد به وجود آمده است؛ یعنی: شما اینجا یک تحلیلهایی را دارید میبینید که منجر به پیدایش فساد شده و روابط اجتماعی را دارد به فساد میکشد. به خاطر همین معیارهای جدول ارزیابی فساد به نحو قابل تفاهم کمک میکند که شما بتوانید یک تفاهم گستردهای را انجام بدهید و به پیش بروید. بنابراین وقتی داریم میگوییم: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس»؛ این "ایدی الناس" یعنی: "تنظیم غلط روابط انسانی"، یعنی دعانکردن، یعنی کمفروشی، یعنی بدقولی و بدعهدی؛ که حضرت فرمود: اگر بدعهد و عهدشکن شدید، در میان مدت منجر میشود قتل در جامعه افزایش پیدا کند. چون بدعهدی خیلی دلخوری ایجاد میکند، و تقریبا همه شخصیت طرف مقابلِ شما را به چالش میکشد. لذا وقتی برای پیشگیری از قتل ریشهیابی میکنید به این نتیجه میرسید که باید جلوی شکستهشدن عهد را بگیرید. خب؛ اینها در "جدول ارزیابی فسادِ" ما وجود دارد و ما با آن ارزیابی و بحث میکنیم.
مثلا: ممکن است اینها سوال به وجود بیاورد که آقا شما چطور میخواهید صنعت غذایی را بر اساس "تنظیم روابط انسانی" ارزیابی کنید؟ شما دارید میگویید روابط انسانها با همدیگر بهبود پیدا کند؛ غذا چه ارتباطی به روابط انسانها دارد؟ پاسخش این است که غذاها بر "قلب" تاثیر میگذارند، اگر تاثیر منفی بر قلب پیدا شد، "وسوسه" افزایش پیدا میکند، وسوسه باعث "اختلال در روابط انسانی" میشود. با یک واسطه ما مسئله را تحلیل میکنیم. مثلا حضرت فرمود: «انار بخورید، انار باعث میشود وسوسه قلب شما کم شود»؛ خب؛ وقتی کسی وسوسه قلبش کاهش پیدا کند، کمتر دیگران را آزار و اذیت میکند و با دیگران بر مبنای "رحمت" برخورد میکند. بنابراین مبنای ارزیابی یک غذا این نیست که شما بگویید یک غذا چقدر "انرژی" تولید میکند؛ بلکه مبنای اصلی این است که بگویید: اگر این غذا را مصرف کنید، روابط انسانها با همدیگر بهتر میشود و یا دچار اختلال میگردد. که حالا اگر در "الگوی فقهی ارزیابی غذا" این را شرح دهیم، خواهید دید که یک دسته مفهوم دیگری در آنجا حاکم است.
یا حضرت میفرماید: «به پسربچهای که دیدید مبتلا به ترس هستند (شما میدانید پسربچهای که ترسو باشد، دهها آفت برایش به وجود میآید از جمله اینکه ممکن است مورد سوءاستفاده جنسی دیگران قرار بگیرد و آنوقت خیلی چالش به وجود میآورد) حضرت فرمود وقتی میخواهید این را علاج کنید به فرزندتان "بِه" بخورانید که فرزندتان را شجاع میکند». بله؛ حضرت راجع به "میوه" صحبت میکند، اما با محوریت "بهبود روابط انسانی". یعنی: مبنا یک چیز دیگری است، مبنا "مولکولهای زیستی" نیست، مبنا "تنظیم روابط انسانی" است. و البته این را بعدا باید یک شرح تفضیلیتری بدهیم.
بنابراین وقتی دارید راجع به "جدول ارزیابی فساد" صحبت میکنید، بدانید عمده محورهای ارزیابی فساد به "تنظیم غلط روابط انسانی" برمیگردند: هر وقت بشر هر اقدامی (چه در صنعت غذایی، چه در داروسازی، چه در ساخت ساختمان و...) انجام داد که نتیجهاش تنظیم غلط روابط انسانی شد؛ دارد به سمت "فساد" سوق پیدا میکند. پس این خروجی بحث میشود.
از اینکه بحث یک مقداری طول کشید از محضر شما عذرخواهی میکنم. تمام بحث تا اینجا " آسیبشناسی" بود، البته یک مقدار آسیبشناسی فقهی بود و در مورد این بحث شد که ریشه مسائل به کجا برمیگردد.
سرفصل دوم: تعریف تسخیر شئ پایه در مقایسه با تصرف عنصرپایه
حالا [برای راه حل مشکل] چه کاری باید انجام دهیم؟[2] عرض کردیم محرومیت از علوم اهلبیت (علیهم السلام) منجر شده است که تصرفهای بشر "عنصرپایه" و بر اساس شناخت "عناصر" باشد. حالا تعریفِ تصرّفِ "شیئپایه" چیست؟ تصرّفی است که بر مبنای شناسایی و کشف خاصیت نهایی اشیاء انجام میشود. مثال بزنم: روایت دارد که: «الجزر یُسخّن الکُلیَتَین و یقیم الذکر» یعنی: کارکرد هویج ـ منظور هویج زردک است، نه هویجهای فرنگی که دستکاری شده هستند ـ گرم کردنِ کلیهها است، و همچنین کارکرد دیگرش این است که "نعوظ" ایجاد میکند. حضرت این دو کارکرد را برای هویج مطرح کردند. الان هر دوی این مسئله، مشکل بشر است؛ یعنی هم در مسئله روابط جنسی فقدان نعوظ یک مشکلی است و هم مسئله بیماریهای کلیوی یک مشکل است. "تصرّف شیئپایه" به صورت ساده این طور میشود که شما میآیید خاصیت یک شیئ را مرتبط با نیازتان شناسایی میکنید و بعد بر اساس آن شیئ برای رفع نیازتان اقدام میکنید. برای این مثالی که من زدم حضرت میفرماید که: اگر کسی مشکل "کلیه" یا مشکل "روابط جنسیِ" ناقص دارد، میتواند از هویج (جَزَر) و از خاصیتهای نهایی آن استفاده کند و مشکلش را حل نماید. حالا این یک مثال بود.
یا مثلا الان "مسئله زیبایی" در کشور ما خیلی مسئله مهمی شده است و انصافا هم مسئله مهمی است که انسان یک چهرۀ دلپذیری داشته باشد، و حق طبیعی هر آدمی هم است و یک نیاز است. حالا شما میخواهید برای رفع این نیاز یک اقدامی را انجام دهید؛ مثلا میآیید شروع میکنید به شناسایی کردنِ خاصیت اشیائی را که منجر به زیبایی میشوند، مثلا یک روایت اینطور میفرماید که: «الرُّمانُ الحُلو یُحَسِّنُ الوَلَد و یَزیدُ فی ماءِ الرَّجُل»؛ یعنی: اگر شما انار شیرین مصرف کنید، «یُحَسِّنُ الوَلَد» فرزند شما (هم از لحاظ ویژگیهای ظاهری و هم باطنی) حَسَن (زیبا) میشود.
ببینید هم در مسئله "هویج" و هم در مسئله "انار"که بحث کردیم، درون هویج و انار پر از عنصر است. مثلا اگر بر مبنای مولکولهای زیستی بخواهیم بحث کنیم، شما "ویتامین" و سایر مولکول های دیگر را میتوانید هم در هویج و هم در انار پیدا کنید. ولی حضرات اهلبیت (علیهم السلام) "وحدت ترکیبیِ" اینها را بحث کرده اند. یعنی: نیامده اند درون اینها را بحث کنند، (من با همین تعابیر غلط بگویم:( مجموعۀ عناصری که "انار" را ساخته است، سر هم «یُحَسِّنُ الوَلَد» (فرزند را زیبا میکند)، مجموعۀ عناصری که "هویج" را ساخته است، سر هم «یُسخِّنُ الکُلیَتَن» (کلیه ها را گرم میکند).
چرا اهلبیت (علیهم السلام) درون را بحث نکرده اند؟ دو تا دلیل دارد: یک دلیل برمیگردد به اینکه اولا: الان بشر این کار را انجام داده و نتوانسته است دقیقا [درون اشیاء را] شناسایی کند، یعنی: بشر میگوید که ما بالاخره بیوتکنولوژی داریم، جدول تناوبی عناصر داریم، فیزیک ذرات بنیادین داریم، و از عناصرِ درون اشیاء توصیف ارائه داده اند؛ اما این توصیف به درد شناسایی "خاصیت نهایی اشیاء" نمیخورد. ما باید توصیفمان به نحوی باشد که (اصطلاحا به اصطلاح فلسفی) "وحدت ترکیبی" یک شیئ را توصیف کنیم. مثلا: اگر شما همه "ژن"های درون انار را (مثلا "ژن"هایی که رنگ را بیان میکنند، "ژن"هایی که شیرینی را بیان میکنند، "ژن"هایی که اندازه را بیان میکنند)، همه اینها را هم شناسایی کنید؛ معلوم نیست "وحدت ترکیبی" را بتوانید شناسایی کنید. پس این یک دلیل شد برای این علت که اهلبیت (علیهم السلام) نرفتند به سمت [اینکه درون اشیاء را توصیف کنند]. و ما الان خیلی خوب این مطلب را میفهمیم با اینکه دهها رشته شناسایی عنصر در عالم وجود دارد ولی همۀ توصیفها بخشی شده است. این یک نکته است.
دلیل دیگر این است که: اگر کسی خواست "وحدت ترکیبی اشیاء" را بفهمد؛ (وحدت نهایی اشیاء چون یک مفهوم نسبی است لذا) باید نسبت "اشیاء" با "انسان" را نیز بتواند توصیف کند، پس باید انسان را هم بشناسد. قرآن اینطور میفرماید: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض»؛ بله، آنچه در آسمانها و در زمین است برای شما (لَکُم) مسخّر شده است؛ این (لَکُم) خیلی مهم است. وقتی داریم راجع به خاصیت نهایی اشیاء صحبت میکنیم، این «لکم» [یعنی: ارتباط اشیاء با انسان] در [شناخت و توصیفِ] خاصیت نهایی اشیاء نهفته است. بنابراین اگر کسی میکروسکوپ گذاشت و درون انار را بررسی کرد، نمیتواند خاصیت نهایی آن را توصیف کند، مگر آنکه "انسان" و "نیاز"هایش را خوب بشناسد، هم باید "وحدت ترکیبی اشیاء" را بشناسد. پس این هم دلیل دوم است.
بنابراین هر چه شما نگاه "میکرو" داشته باشید، نخواهید توانست وحدت ترکیبی را توصیف کنید. پس حتما به "تصرف شیئپایه" نیاز داریم. "تصرف شیئپایه" هم از یک طرف [مشتمل بر شناختِ] "نیاز انسان" است، و از یک طرف دیگر [مشتمل بر] "توصیف غیربخشی" و "توصیف خاصیت نهایی اشیاء" است. وقتی وارد بخش ششم شدم "خاصیت نهایی اشیاء" (یعنی: همه اشیاء در عالم) را در 15گروه بحث میکنیم. این جدول جدول مهمی است. ما بلافاصله هم این جدول را هم به زبان عربی و هم انگلیسی ترجمه خواهیم کرد. بعد نگاه دیگری به عالم و خاصیتهای اشیاء برای بشر ایجاد خواهد کرد. به هر حال بشری که نیاز خودش را می شناسد؛ [ابتدا] نگاهی به اشیاء میاندازد، [سپس] خاصیت اشیاء را میشناسد، [بعد از آن] تصرّف را بر مبنای خاصیت نهایی اشیاء انجام میدهد. پس این هم تعریفی از "تصرّف شیئپایه".
ما نام "تصرّف شیئپایه" را " تسخیر" گذاشتیم. به استظهار همین آیه 20 سوره لقمان که فرمود: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض»؛ یعنی: خدای متعال آنچه در آسمان و زمین است (ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض) را مُسخَّر ما قرار داده است. خب؛ این حیث تسخیر آنچه در آسمان و زمین است چیست؟ "تسخیر" در این آیه به معنای "مالکیت" که نیست تا بگوییم ما مالک همه چیز هستیم! نه؛ بلکه یعنی همه چیز در اختیار ماست. این حیثِ دراختیاربودن و حیثِ خدمتگزاریِ اشیاء به ما چیست؟ این بحث به صورت مفصل در آیات و روایات بحث شده است. (البته من با منبرها و نوشتههای طلبههای فاضل حوزۀ طباسلامی و سایر دوستان آشنا هستم، مثلا وقتی کسی که دچار عارضه و بیماریهای جنسی است، به اطباء طب اسلامی مراجعه میکند من متوجه هستم که این دوستان بر اساس "خاصیت نهایی هویج" و یا "خاصیت نهایی انار" یک نسخهای را تجویز و یا بحث میکنند؛ اما به صورت مورد و بخشی این کار را انجام میدهند). ولی این ارتقائی که در "جدول تسخیر" انجام شده این است که دیگر به صورت موردی [و بخشی] بحث نمیشود و جدول بسیار مفصل و طولانیای است. بعد شما میتوانید همۀ عالم را با نگاه "شیئپایه" ببینید، و این قطعا قدرت موازنه با "جدول تناوبی عناصر" را دارد. من عرض کردم که بسیاری از این آزمایشگاههای ما بلاموضوع میشوند، چون میدانید که بالاخره غرض شما [از ایجاد و انجام این آزمایشگاهها] این است که شما نیاز بشر را برطرف کنید، اگر من بتوانم به صورت "شیئپایه" مثلا مسئله "پوست" را حل کنم، تمام این کلینیکهای پوست و مو کارشان تعطیل میشود. این نوع گفتگوها بسته شده است که این آزمایشگاه ها باز شده است! میبینید که به خاطر همین کلینیکها کچلها هم زیاد شدهاند! و اتفاقا مسئله زیبایی هم گسترش پیدا نمیکند، مگر به صورت مصنوعی و به وسیلۀ این کِرِمهایی که استفاده میشود. پس این سرفصل دوم.
سرفصل سوم: تبیین ارتباط منایای بشر و تصرفات بشر
سرفصل سوم این است که باید ارتباط "منایای بشر" و "تصرفات بشر" را وصف کنیم. ببینید؛ درست است ما در جدول تسخیر، خاصیت نهایی اشیاء را بحث میکنیم و در آیات و روایات راجع به آن بحث شده است؛ ولی پیامبران به موازات خاصیت نهایی اشیاء، یک دعوت دیگری هم دارند که: آقا! نگذارید منایای شما از حد استاندارد خارج شود؛ چون هلاکت به وجود می آید! مثلا: اگر کسی "حِرص"اش گسترش پیدا کرد، دچار چالش اساسی در زندگی خودش میشود و زندگیاش واقعا به یک چالش اساسی کشیده میشود. اگر "حسد" و سایر رذائل اخلاقیاش گسترش پیدا کرد، دچار بحران خواهد شد. لذا یک بنایی در دستگاه فقهی پیامبران داریم که عبارت است از اینکه: باید "تعدیل منایا" و "تعدیل خواستهها" اتفاق بیفتد. البته الان در دوران آخرالزمان قرار داریم و شما میبینید که در دوران کودکی گسترش منایا را به بشر آموزش میدهند! مثلا شما این کارتون معروف باب اسفنجی را حتما دیده اید، ما موفق بوده ایم و چندین بار ببینیم و تحلیلش کنیم؛ شخصیتهای اصلی باب اسفنجی مظهر رذائل اخلاقی نهی شده در تورات هستند! و از همان بچگی شروع میکنند رذائل اخلاقی را برای بشر زیبا جلوه میدهند! و مثلا شخصیت سنجاب که در این کارتون است، خیلی زیبا "تکبر" و "خودشیفتگی" را برای کودک شما روایت میکند و اساسا بنا بر این است کهه مثلا اگر شما فرزندتان را به دست والت دیزنی (Walt Disney) و این کارتونها بسپرید، از اول "رذائل اخلاقی" گسترش پیدا میکند و "توسعۀ منایا" اتفاق میافتد. و با بشری که "توسعۀ منایا" در او اتفاق افتاده است، خیلی نمیشود "تمدّنسازیِ" متناسب با "فطرت" انجام داد. مثلا شخصیت اختاپوس [در کارتون باب اسفنجی]، مظهر "خشم" است و همیشه عصبانی است. شخصیت خرچنگ که رستورانی دارد اینجا مظهر "حرص" و "طمع" است. اما این شخصیتها به نحو جذابی ساخته شده اند. باب اسفنجی خودش مظهر "هوس" است و یا آن پلانگتون مظهر "حسادت" است.
یک برنامه اصلی وجود دارد که اصلا بشر "توسعۀ منایا" پیدا کند. و اگر بشر "توسعۀ منایا" پیدا کرد؛ باعث گسترش "وسوسه" در انسان میشود و دوست دارد همه چیز را امتحان کند! و هرگاه وسوسههای انسان گسترش پیدا کند، "مزه"های جدید میخواهد، "طعم"های جدید میخواهد، برنامههای جدیدی را میخواهد، "تنوعطلب" میشود. بعد این "تنوع" باعث میشود تصرفهای شیئپایه به چالش کشیده شود. اما اگر از یک سو شما "تعدیل منایا" ایجاد کنید، نیازهای واقعی را میتوانید بر اساس تصرفات شیئپایه پاسخ بدهید.
حالا اینجا چون بحث باب اسنفجی و والت دیزنی و ... مطرح شد، همینجا بگویم که ما بحث "مقررات فقهی ساختمان" را که مطرح کردیم، در باب هشتمِ آن بحث "حیوانات خانگی" مطرح شده است. بلافاصله هم رسانههای ضد انقلاب عکسالعمل نشان دادند و باز مثل همیشه گوش نکردند و اعتراض کردند، نفهمیدند ما آنجا چه گفتیم. یکی از خاصیتهایی که ما در آنجا بیان کرده ایم این است که سرنوشت بازی کودکان تغییر پیدا میکند. اگر شما مسئله "حیوانات خانوادگی" را مباحثه کنید [اتفاقات خوبی خواهد افتاد]. لذا خوب است در محله گل و بلبل که عمو پورنگ دارد راجع به آن بحث میکند یک گفتگویی اولا راجع به بازی اتفاق بیفتد. مطلب دیگر اینکه الان بازی در دنیای موجود به محوریت "اسباببازی" است؛ در حالی که "بازی"ای که ما در روایات و آیات داریم دو وجه دارد: یکی به محوریت ارتباط کودک با کودکِ مقابل (و همبازیِ) خودش که راجع به آن بحث میکنم، یکی هم در ارتباط با حیوانات خانگی (که هم از لحاظ جذابیت بهتر است، هم از لحاظ سلامت تاثیرات بیشتری دارد، هم در حیوانات خانگی اسراری از عوالم نهفته شده است که باید راجع به آنها بحث و گفتگو کنیم). بنابراین این هم یک بحث است که ما باید در مورد سرنوشت بازی طراحی جدیدی داشته باشیم که راجع به آن بحث خواهیم کرد.
اینطور نیست که اگر شما عروسک "سارا" و "دارا" ساختید، حالا مثلا جای فلان عروسک محرک جنسی و مانکن غربی را میگیرد. من نمیدانم این نگاههای حداقلی را باید یک جایی علاج کنیم، گاهی وقتها اذیتکننده هم میشود. از اساس باید اسبابِ "بازی" را را عوض کرد؛ نه اینکه همین اسبابِ "بازی"های موجود را شما یک چادری سرش کنید و بعد بیایید برایش کارتون بسازید و بروید. یک معماری دیگری باید برای بازی بحث کرد که انشاءالله در مقررات فقهی ساختمان بیشتر شرح می دهم. در یک جلسه جداگانه هم باید بگوییم که آینده بازی در جمهوری اسلامی چطور باید باشد. اینها یک گفتگوهای لازمی برای تمدنسازی است. البته یک کارهای خوبی هم دارد صورت میگیرد ولی آدم احساس میکند مثلا در همین عمو پورنگ که این محلهشان را راه انداخته برای اولین بار یک عمو روحانی حضور دارد، و میبینید که به نحو حداقلی دارد یک روایتهای جدیدی شروع میشود، اما اگر الگوی مسئله بازی در حوزه علمیه قم بحث نشود، آن نگاههای حداقلی ما را نمیتواند به سرانجام تمدنسازی برساند. باید بعد راجع به آن بیشتر گفتگو کنیم.
این هم شد مسئله ارتباط منایا با تصرفات بشر؛ که عرض کردیم توسعه منایا را در مدرنیته از کودکی با الگوی بازی و سرگرمی دارند پایهگذاری میکنند.
ما اینجا یک بحثی داریم، ما آمده ایم "مدرنیته" را بر اساس "منایای بشر" توصیف کرده ایم. یعنی در واقع اجازه نداده ایم امثال فوکو(Foucault)، گادامر (Gadamer)، هایدگر (Heidegger) و ... بیایند برای ما مدرنیته را توصیف کنند. این هم یک مشکلی است؛ مثلا من در یک جلسه در حوزه علمیه قم شرکت داشتم، یک آقایی که آدم فاضلی است، مرد ملا و اهل فضلی است، در یک جلسه نشسته بودند و داشتند توصیف خودشان را از مدرنیته بر اساس دیدگاههای "فردید" ارائه میدادند. خب؛ البته من متوجه این بحث هستم که "فردید" به مدرنیته منتقد است؛ ولی سخن در این است که ما باید یک روایت فقهی در تحلیل مدرنیته داشته باشیم و این روایت فقهی را ما در "جدول تسخیر" بحث میکنیم. بخشی از آن همین توصیف مدرنیته به محوریت توسعۀ منایا است. مدرنیته ابتدا توسعۀ منایا ایجاد کرده است؛ سپس صنعت، آموزش، خانهسازی، تجارت و همۀ جنبه های آن از این توسعۀ منایا متاثر شده است. یعنی مدرنیته را میشود بر اساس منایا توصیف کرد.
مثلا "شهوت شکم" در مدرنیته توسعه پیدا کرده است. حالا یک کسی ممکن است که بگوید: ما قبول کردیم که شهوت شکم در مدرنیته توسعه پیدا کرده است؛ ولی این چه ربطی به تکنولوژی دارد؟ ما میگوییم: [تاثیر توسعۀ منایا (از جمله: شهوت شکم) بر تکنولوژی این است که:] بعد [از توسعۀ منایا] مفهوم "یخچال" و "سردخانه" به وجود آمده است، یعنی: بشر چون شهوتش توسعه پیدا کرده، میل به مصرف میوه را در هر چهار فصل در او ایجاد شده است. یا توسعۀ "حرص" پیدا کرده است؛ مثلا: تاجرها دوست دارند در همه دنیا فروش داشته باشند. لذا باز اینجا در توسعۀ تکنولوژی تاثیر داشته است؛ [به این نحو که مثلا] سردخانه و یخچال و... "حرص" را لجستیک میکنند، در حالی که شما اگر یک بشری داشتید که "تعدیل منایا" داشت، اینقدر مسئله یخچال برای او موضوعیت نداشت. بعدا انشاءالله در بحث "زمان مصرف اشیاء، میوهها و سبزیجات" خواهم گفت که: در مصرف آنها "فصل"، یک شرط است. مثلا در گذشته میوه و سبزیجات را به "صیفیجات" و "شَتَویجات" نامگذاری کرده بودند. و این فقط برای این نبود که بخواهند فقط آنها را طبقهبندی کنند؛ بلکه میخواستند بگویند: "صیفیجات" زمان مصرفشان بهار و تابستان است، [و زمان مصرف "شَتَویجات" هم پاییز و زمستان]. در قدیم اینطور بود و لااقل اینها را رعایت میکردند. اما الان هندوانه را هم در این فصل (زمستان) میتوانید پیدا کنید، و وقتی مصرف میکنید به جای اینکه اثر مثبت داشته باشد اثر منفی دارد. اما بشر با این مبنا (اثر مثبت یا منفی داشتن) ارزیابی نمیکند، بلکه بر مبنای "شهوت شکم" ارزیابی میکند؛ دوست دارد در این فصل هندوانه مصرف کند و لذا مصرف هم میکند.[3] یعنی یک میوه را از فصل بردند به غیرفصلش که بیماری را توسعه بدهند. حالا اینجا "شهوت شکم" باعث می شود "زمان تسخیر" نادیده گرفته شود، و مثلا مفهوم یخچال و سردخانه خیلی توسعه پیدا کند.
حالا در مورد بقیه منایا هم همین طور است، لذا ما بحث مفصلی در نقشه الگو داریم که در آن نشان میدهیم که چه تکنولوژیای بر پایه چه وصف اخلاقی رذیلهای شکل گرفته است. و اگر شما به تبع انبیاء بتوانید "تعدیل منایا" ایجاد کنید، بعدها اصلا سرنوشت تکنولوژی و صنعت هم عوض خواهد شد که بعدا انشاءالله راجع به آن بحث خواهد شد. این مسئله سوم.
سرفصل چهارم: روش شناسی کشف خاصیت اشیاء و روش شناسی تعدیل منایا
مسئله چهارم: روش تعدیل منایا و روش شناسایی خاصیت نهایی اشیاء است. این را لابهلای بحث اشاره کردم لذا از آن میگذرم و خیلی طولانی توضیح نمیدهم: حالا میخواهیم منایای بشر را تعدیل کنیم، "حرص" را چگونه تعدیل کنیم؟ اگر یک کسی به "شهوتِ" جنسی انحرافی مبتلا شد، چطور میخواهید آن را تعدیل کنید؟ فعلا که سازمان ملل میگوید: [این معضل انحرافات جنسی] به رسمیت بشناسید. میگوید: بعضی از انسانها با مدل انحرافی متلذّذ میشوند، [سازمان ملل] میگوید: آنها را هم به رسمیت بشناسید! در حالی که ما میگوییم: این "انحرافِ در منایا" است. خب؛ این را چگونه تعدیل کنیم؟ باید راجع به آن گفتگو اتفاق بیفتد.
حالا این را که مثال زدم میدانید که یک پروندهای در آسیبهای اجتماعی وجود دارد و کماکان هم بدون پاسخ مانده است. و اگر شما از پایگاه تفکر پیامبران به انحرافات جنسی و علت پیدایش و روش علاج آن پاسخ ندهید، در نهایت مجبور میشوید آن را به رسمیت بشناسید. این یک بحث مهمی است که: روش تعدیل منایا با روشهای پوزیتویستی امکان ندارد و باید بحث شود. روش شناسایی خاصیت نهایی اشیاء هم همینطور است. عرض کردم مطالعه "عنصرپایه" منجر به "توصیف بخشی" میشود و شما نمیتوانید خاصیت نهایی اشیاء برای انسانها را از روشهای پوزیتویستی تشخیص دهید، پس در اینجا باید روشها را توضیح بدهیم. ما در اینجا یک بحث مفصلی داریم و دقیقا روش پوزیتویستی را با روش فقهی مقایسه میکنیم و این مسئلۀ اصلاح روش تحقیق یک کمکی به دانشگاههای ما خواهد کرد. یکی از بحثهای مهمِ اصلاح روش تحقیق این است که: ما "تجربه" را در مرحله چهارمِ "تفکر" تئوریزه کرده ایم، نه در مرحله "کشف". یعنی: مثلا همین روایتِ «الرُّمانُ الحُلو یُحسَّنُ الوَلَد و یزید فی ماءِ الرَّجُل» را شما میتوانید "تجرُّب" کنید اشکال ندارد. ولی اینکه در شناسایی خاصیت نهایی اشیاء از تجربه استفاده کنید حتما به بن بست میخورید. در واقع "حلقه وین" جایگاه تجربه را عوض کرد و آن را "نقطۀ آغاز علم" قرار داد. اگر "نقطۀ آغاز علم"، "تجربه" باشد، همین گزارشهای بخشی اصل میشوند، اما اگر شما "نقطه آغاز علم" را "کشف" و "اتکاء به علم پیامبران" قرار دادید، ولی آمدید مدل تجربه کردنِ آن را هم به بشر نشان دادید، اشکالی ندارد. اشکال ندارد ما "گزارشهای وحیانی" را به "تجربه" بگذاریم؛ بحث سر "جایگاه تجربه" است. لذا یکی از فرقهای بین پوزیتویست و تجرُّب دینی این است که انشاءالله بعدا بحث میکنم، خیلی بحث مهمی است. بعضی از شما روش تحقیق دانشگاه را خواندهاید و میدانید که ما نیاز داریم که یک روش تحقیقی پیشنهاد کنیم. این را در سرفصل چهارم بحث میکنیم.
سرفصل پنجم: تحلیل چگونگی پیدایش اشیاء
سرفصل پنجم خصلتهای هفت گانه تَکَوُّنِ اشیاء است. عرض کردیم این تحلیل دارد میگوید تحلیل پیدایشِ شیئیّت چیست؟ چگونه یک شیئ پیدا میشود؟ حضرت میفرماید: «مشیّته تبارک و تعالی» نقطه آغاز است. خدای متعال یک مخلوقی به اسم "مشیّت" دارد. و هر گاه "مشیّت" تصمیم میگیرد یک شیئ خلق شود، آنجا نقطه آغاز است. بعد "مشیّت" تبدیل به "اراده" میشود، لذا اینجا مفهوم "بداء" مطرح است، "بداء" مابینِ مشیت و اراده است: مادامی که یک "مشیّت" تبدیل به "اراده" نشده است، میتواند در آن "بداء" ایجاد شود، ولی وقتی به وادیِ "اراده" رفت، دیگر نمیشود از "بداء" بحث کرد. بعد برایش "قَدر" معلوم میشود. در روایت دارد که: "قدرِ" یک شیئ یعنی هندسۀ یک شیئ، یعنی طول و عرض یک شیئ. برای یک شیئ طول و عرض و قَدر مینویسند؛ یعنی هندسهاش را مینویسند. بعد "قضاء" میشود؛ یعنی: حتمی میشود. ("قضاء" حتمیتِ "قَدَر" است) که باید اینها را بعد توضیح دهیم. بعد "اذن" و "کتاب" و "اَجَل" هست که این هم یک مراحلی است که روایاتش در کافی هست.
من قبلا (اوایل سال 99 در مدرسه فیضیه) ـ البته دورهاش متوقف شد ـ تا حدی در شرح رساله تخصصی الگوی پیشرفت این مراحل را توضیح داده ام. فیزیک خیلی پرطمطراق وارد بحث میشود و میگوید که: من از "حرکت" و "ماده" تحلیل دارم. لذا مهم است که ما هم یک مقداری از "ماده" تحلیل داشته باشیم، پایه اصلی تحلیلِ "حرکت" این هفت بخشی است که در روایات هست که انشاءالله بعدا بیشتر شرح میدهیم. این هم سرفصل پنجم.
سرفصل ششم: معرفی ساختار و طبقه بندی اشیاء در جدول تسخیر
به بخش اصلی بحث رسیدیم، این بخش را خیلی برای شما توضیح بدهم که اصل بحث برای شما معلوم شود. ما این توضیحات را دادیم که به اصل جدول تسخیر برسیم. این جدول همانطور که عرض کردم 15 گروه شیئ را از حیث خاصیت نهایی بحث کرده است. بحثی که من برای همین قسمت ششم آماده کرده ام چهل جلسه طول میکشد. عرض کردم که ما به نیت ایجاد چالش برای "علومپایه"، این بحث سنگین را مطرح کردهایم. لذا خیلی بحث طولانیای است ولی من به همین اندازه توضیح میدهم:
اولین گروهی که در اشیاء عالم داریم ما نامش را "گروه اشیاء پایه" میگذاریم؛ که چهار چیز هستند: آب، آتش، هوا، خاک. در روایات مفصل درباره خاصیت نهایی اینها بحث شده است. مثلا: در مورد " آب" را فرموده اند: «و کان عرشُه علی الماء»، تصمیمات مدیریتی خدا به محوریت " آب" است، چون "عرش" محلِ اتخاذ تصمیمات ربوبی است. اتفاقاتی که در عالَم و در مرحله "شیئیت" میافتد، در "عرش" است. «و کان عرشُه علی الماء»، این بحث. و همچنین فرمود: «و جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَّ شَیئٍ حَیٍّ»، روایت میفرماید: «ای: خَلَقَهُنَّ»، یعنی: خلقت همه موجودات، به محوریت " آب" است و مفصل راجع به آب بحث شده است. راجع به " آتش"، "هوا" و "خاک" هم همین طور مفصل بحث شده است. این گروه اشیاء پایه عالم که در روایات و آیات راجع به آنها بحث کردند.
این اشیاء پایه در همه این 14گروه دیگر وجود دارد. گروه اول عبارتند از: چشمه، رود، قنات، دریا، فُلک (کشتی)، ماهیها، مروارید و این دسته از موجودات هستند. باز از اینها در آیات و روایات بحث شده، مثلا شما در قرآن میبینید راجع به "دریا" بحث شده است که مثلا میفرماید: خدای متعال دریا را مسخر انسان ها قرار داده است؛ برای چه؟ در مورد علت آن بحث شده است. راجع به تسخیر "ماهی"ها بحث شده است. مثلا حضرت میفرمایند: در ماهی بدون فلس را تصرف نکنید، اصلا ماهی باید دارای "قشر" باشد تا بتوان در آن تصرف کرد. و این حکمت دارد که چرا ماهی باید دارای قشر باشد که بحث میکنیم. یا راجع به "مروارید" اختصاصا بحث شده است: «یخرج منها اللؤلؤ و المرجان» و... . پس این گروه اول است.
ما از اول که بحث (جدول تسخیر) را شروع میکنیم؛ بعد از اشیاء پایه، در ابتداء بحث راجع به چشمه و رود و قنات و فلک و دریا و رود و مروارید و ماهی بحث میکنیم. حالا چرا به این نحو طبقهبندی را کردهایم؟ به خاطر اینکه عرض کردیم: در آیات و روایات فرموده اند حیات، " آبپایه" است. بنابراین ما در گروه اشیاء اول، "گروه اشیاء مرتبط با آب" را بحث کرده ایم. اینها استدلال دارد و طبقهبندی ذوقی نبوده است. البته هر کدام باید مفصل بحث شود، مثلا در روایات راجع به "قنات" بحث شده است، راجع به "کشتی" بحث شده است. و اصلا پیغمبران که آمدند الان به ما گزارش غلط میدهند که مثلا مدرنیته این کارها را انجام داده است! مثلا شما میدانید حضرت نوح (علیهالسلام) کشتیساز بزرگی بود و آن کشتی با آن عظمت را ساخته است. من خیلی پوزیتویستی راجع به این مباحث وارد بحث نمیشوم و تخصصی راجع به کشتی ندارم؛ ولی دوستانی داشتم که دریانورد بودند و تخصص این چنینی داشتند، و هرگاه یک مقدار راجع به ویژگیهای پیچیدۀ کشتیای که حضرت نوح (علیهالسلام) ساخته با این دوستان صحبت میکنیم، [خیلی متعجب میشوند]. میدانید کشتی تایتانیک که ساخته شد در یک طوفان اولیه غرق شد. اما کشتی حضرت نوح در بزرگترین طوفانی که در عالم اتفاق افتاد، دوام آورد. لذا به لحاظ خاصیتهای دینامیکی و آیرودینامیکی و بعضی از مسائل دیگر، اصلا کشتی پیشرفتهای بوده است که میتوان راجع به آن گفتگو کرد.
گروه دوم "بادها"، "ابر"ها و "رعد" و "برق" هستند. اینها اشیائی هستند که حیث تسخیرش برای ما در روایات بحث شده است. خود بادها تقسیماتی دارند: "باد شمال"، "باد جنوب"، "باد صبا"، "باد دبور" و... که بحث خواهد شد. تقسیمات دیگری در مورد بادهایی که عذاب میآورند وجود دارد؛ مانند: "ریح عقیم" «ریحٌ فیها عذابٌ الیمٍ» «اِنّا اَرسلنا علیهم ریحاً صرصراً». تقسیمات دیگر مانند: "ریح سوداء"، "ریح صفراء"، "ریح حمراء" که با توجه به رنگ بادها بحث کرده است. مفصلا راجع به باد و خاصیتها و انواعش در روایات ما بحث و گفتگو شده است. هم جذاب است چون پدیدۀ باد یک پدیدۀ عامالبلوا است، همیشه میوزد. من بعضی از آقایان را در قم میشناسم که در مشاهداتی که داشتهاند در مورد ویژگیهای بادها بحث کرده اند؛ مثلا امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «باد سر و دو بال دارد» یعنی باد یک موجود زندهای است. مثلا این باد "دبور"ی که اینجا ذکر کردیم، اسم ملائکهای است که آن را هدایت میکند. یک تحلیلی در مورد باد هست، اگر شما اسماء را بلد باشید میتوانید قدری مسئله باد را مدیریت کنید، که وارد این بخش نمیشوم. یعنی مثلا جناب حضرت سلیمان (علیهالسلام) از طریق تصرّف در اسمائی که برای آن ملائکه محترم بود، بادها را تسخیر میکردند و الان هم در "علوم غریبه" میتوان راجع به آن بحث کرد.
در مورد "ابر"ها هم همین طور است و ابرها هم تقسیماتی دارند، الان مثلا شما میگویید: ابرها یا بارانزا هستند، یا بارانزا نیستند. ما هم یک تقسیماتی به این نحو داریم که مفصلا در اینجا بحث میکنیم. مسئله "رعد" و "برق" هم همین طور است. این هم گروه دوم.
گروه سوم: زمین، کوه، معدن و مسائل مرتبط با اینها مثل نمک، اُشنان و... که باید راجع به اینها گفتگو کرد. خاصیت اینها چیست؟ الان مثلا رشته معدن داریم، اتفاقی که در رشته معدن افتاده این است که: "نسبت معدنها با انسان" اصلا بحث نمیشود؛ مثلا: در همین صنعت "سرامیک"، شما یک "کانی" به اسم فلدسپار (Feldespar) دارید که یکی از عناصر اصلی ساخت سرامیک است. ولی هیچکس بحث نمیکند که فلدسپار چه تاثیری بر انسان دارد. یعنی این سوال اصلا آنجا مطرح نیست. مثلا راجع به دمای ذوب فلدسپار بحث میکنند. ولی ما وقتی اینجا راجع به "معدن" بحث میکنیم، نسبت آن را با انسانها بحث میکنیم که مثلا خاصیت این سنگهای معدنی برای انسان چیست؟ مثلا: "سورمۀ اثمد"، "یاقوت"، یا "فیروزه"، انواعی از سنگهای معدنی هستند؛ منتها نسبتش با امنیت انسان، با سلامت انسان در مباحث معدن موجود بحث نمیشود؛ لذا نقشه معدنی که ما بر اساس فقه مینویسیم؛ چون خاصیت معادن برای انسان در نظر گرفته شده است، خیلی با نقشۀ معدن موجود متفاوت میشود. الان میگویند: ایران پر از معدن است؛ ولی بر اساس توصیف پوزیتویستی از معدن و خاصیت معدن ورود پیدا میکنند. یکی از کارهایی که ما داریم روی نقشه فقهی معدن انجام میدهیم (و من یک بخشی از کار را جلو بردهام) این است که نقشه معدن با نگاه فقهی را در ایران مطالعه کنیم. اصل این کار خیلی کار سختی نیست که شما بیایید صنایع سنگهای معدنی و خاصیتهای اینها را در روایات بحث کنید. [بلکه شناخت میدانی این معادن در ایران مهم و زمانبَر است] من لااقل در قم چند بار این کار را انجام دادهام که اگر انشاءالله این کار به نتیجه برسد، خیلی کمک میکند که بافت معدنها در آینده تغییر پیدا کند. نمک جزو همین معادن است که باید بحث کنیم.
گروه چهارم خورشید و ماه و نجوم و آسمان و شهاب و امثالهم است. راجع به خاصیت نهایی اینها هم در روایات بحث شده است؛ مثلا اینکه در آیات و روایات است که: «ماه برای تقویم است»، یا در بعضی از روایات دارد که: «نور ماه علت خوشمزهترشدن میوهها میشود». شما اگر خواستید میوههایتان را خوشمزه کنید باید آن را در معرض تابش نور ماه قرار بدهید. خب؛ الان به دلیل پدیدۀ "کشت گلخانهای" ما تقریبا "مزه" را از دست دادهایم. این دیگر خیلی تحقیق هم نمیخواهد همه میدانند که مثلا خیار گلخانهای، گوجۀ گلخانهای و همه آن چیزهایی که در گلخانه پرورش داده میشوند مزه ندارند. چرا؟ به دلیل اینکه اینها محروم از نور ماه بودهاند. لذا در آیات قرآن خیلی تاکید شده که: «باغهایتان در دامنه کوهها را بسازید»؛ برای اینکه آنجا هم بارانش بهتر است هم معرض نور ماهش بهتر است. بنابراین خیلی سرنوشت تغییر میکند اگر شما "حیث تسخیر ماه" را بدانید، سرنوشت کشاورزی تغییر پیدا میکند، سرنوشت باغداری تغییر پیدا میکند؛ مگر اینکه بشر بگوید: «من میخواهم میوههای خوشقیافۀ بیمزه درست کنم!»؛ که در این صورت میتواند این کار را ادامه بدهد، آدم آزاد است و هر کاری که دلش بخواهد میتواند انجام دهد!
مسئله "کواکب" و " ستارهها" هم در اینجا محل بحث است و در آیات و روایات راجع به آنها بحث شده است. اگر کسی موقعیتهای نجومی را بداند، یک علم بزرگ در دست دارد. چون "جدول نجومِ" ما هم یک بحث مهمی است که انشاءالله در آینده مطرح خواهم کرد، این را یک توضیح اجمالی بدهم: ما در روایات چهار زمان برای "توزیع رزق" داریم، خدای متعال وقتی رزق را در عالم توزیع میکند، به صورت چهارمرحلهای این کار را انجام میدهد؛ به استناد این دعا: «بسم الله الرحمن الرحیم یا من ختم النبوه بمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اِختم لی فی یومی هذا بخیر و شهری بخیر و سِنَتی بخیر و عمری بخیرٍ»: یک مرحله [توزیع رزق]، روزانه است: «اختم لی فی یومی»، شما در روز طلب رزق خیر میکنید، «فی شهری بخیر»: در ماه هم طلب خیر میکنید، (لذاست که در روایات توصیه به نماز اول ماه و آخر ماه دارید). «فی سنتی بخیر»: یک رزق هم سالانه است که محل امضایش شب قدر است، و یک عاقبت بخیری دارید که عمر است. یعنی یک رزق نهایی هم داریم که شما در این دعا از خدا تقاضا میکنید که در هر چهار دورۀ رزق، خیر پیدا کنید و مبتلا به شرّ نشوید. بنابراین توزیع رزقها یک بازۀ زمانی دارد.
و شما از طریق شناسایی وضعیت های نجومی و برج ها و فلک ها و وضعیت قمر شما زمان های توزیع رزق را تشخیص می دهید، مثلا رزق اولاد که جزو رزقهای عمر است را چه موقع تشخیص بدهیم؟ مثلا در روایات توصیه شده که: انعقاد نطفه، در اول ماه، وسط ماه و آخر ماه صورت نگیرد. یعنی بر اساس "ماه" به شما گفتند این رزق را چطور دریافت کنید، بنابراین "موقعیتهای نجومی" به شما کمک می کند "زمان دریافت رزق" را شناسایی کنید. این اساس علم نجوم است که انشاءالله بعدا بحث میکنم.
بنابراین [جدول فقهی نجوم] خیلی با نجوم دهریون متفاوت است. شما می دانید که اتکاء به نجوم (به این معنا که شما خاصیت ها را از ستاره ها بدانید)، از جمله علائم کفر است؛ اما اگر بگویید [در عالَم توسط خداوند] توزیع رزق اتفاق می افتد، و کشف زمان توزیع رزق از طریق موقعیت های نجومی و موقعیتهای افلاکی بهتر اتفاق میافتد و شناسایی میشود؛ این [که نجوم از علائم کفر باشد] تصحیح می شود. و [دیگر نجوم دهریون نیست] بلکه "نجوم فقهی" میشود که بعدا بحث میکنم.
و بسیاری از کاهن ها و سَحَرهای که در دوره های قبل بودند اینها از طریق "تسخیر اجنه" اخبار غیبی می دادند [به این نحو که] موقعیت نجومی و اخبار آسمانهای دیگر را در توزیع رزق دریافت میکردند و به اسم خودشان فاکتور می زدند و مردم فکر می کردند کاهن ها خبرهایی دارند. که این هم بحثی است که بعدا به آن می پردازم. گروه چهارم هم خیلی مهم است. ما چون این بحثها را مطرح نکردیم، لذا رَمّالها دکانشان خیلی پر رونق شده است! من خودم در این باره تحقیق میدانی کردهام؛ 5 ـ 6 مورد را خودم رفتم سر صحنه و دیدم که چقدر اینها پرمشتری هستند! چرا؟ چون مسئله "علوم غریبه" و "تسلط اجنه" و "اضرار اجنه" به انسانها یک مساله واقعی است؛ لذا حتما لازم است ما راجع به آن گفتگو و بحث کنیم، و الان چون این شیوه های فقهی را گفتگو نمیکنیم، شیوههای انحرافی آن بحث بحث میشود و پیش میرود. مثلا: من یک وقتی "جدول سِحر یهود" را میدیدم که در وسط یکی از این "اوراد" کاملا اسامی شیطان گنجانده شده بود! و آنها را برای رفع مریضی و مشکلات دیگر به شیعیان میدهند. قبلا هم عرض کردم که جدول چهارم از جداول هدایتمان "جدول علوم غریبه" و یا به عبارت دیگر "جدول غریب" است که در آن از "علم اعداد" شروع به بحث و توضیحدادن میکنیم. خیلی مسئله مهمی است که ما این گفتگوها را راه بیندازیم، و اگر راه نیندازیم مدلهای بَدَلی آن راه میافتد و آن وقت مشکلات را به جای اینکه حلکردن بیشتر میکند.
گروه پنجم "حیوانات" هستند. ما در روایات چند نوع حیوان ما داریم: یکی "حیوانات موضوع عبرت" بعضی از حیوانات که حضرات معصومین (علیهم السلام) ما را از مصرف گوشتشان نهی کرده اند و حرامگوشت هستند؛ علت خلقتشان "عبرت" است. مثل: "فیل" و "خوک". ما در بین حیوانات 12 ـ 13 حیوان داریم که موضوع عبرت هستند. لذا شما وقتی دارید "زیست جانوری" بحث میکنید، باید اینها را بگویید که مثلا حیث عبرت فیل چیست؟ حیث عبرت خوک چیست؟ میمون هم همین طور است و اینها حیوانات موضوع عبرت هستند.
در بین "حیوانات حلال گوشت" هم روی "انعام اربعه" خیلی بحث شده است و ما باید مجزا در مورد آنها بحث کنیم، " گاو"، "شتر"، " گوسفند" و "بُز" حیث تسخیرِ ویژهای برای انسان دارند. مثلا شما میدانید ما نمیتوانیم از " گوشت گاو" استفاده کنیم، من متاسفم برای سازمان غذا و دارو که گوشت گاو و گوشت گوساله را دارد در جامعۀ ما به عنوان یک گوشت مطلوب معرفی میکند. خب؛ گوشت گاو، "مزاج" را دچار عدم تعادل میکند و بیماریهای بسیاری را به وجود میآورد. این به علت این است که ما حیث تسخیر گاو را درجامعه بحث نمیکنیم. بله؛ برخی از آقایانی که روایات را به صورت اخباری میخوانند، میگویند: «گوشت گاو، مَرَض هست» ولی در آن درایه نمیکنند، حضرات راجع به گاو و حیث تسخیر آن برای ما بحث کرده اند و آن را تشریح نموده اند. همین طور در مورد "حیث تسخیر شتر"، "حیث تسخیر گوسفند و بز" در روایاتِ ما بحث شده است.
در بین" اَنعام اربعه" هم "انعام سائمه" موضوعیت دارد. انعام سائمه یعنی انعامی که چرای طبیعی دارند. عرض میکنم این کمک میکند که بعدا تصرفات بهتری داشته باشیم؛ مثلا اگر کسی مفهوم انعام سائمه را مطرح میکند، در واقع دارد محرومیتزدایی میکند و نمیرود به این سمت که طرحهایی مثل "سیدر گذاری" را به مردم توصیه کند.
گروه ششم " گروه پرندگان" است. مانند: کبوتر، خروس، مرغ، جغد، طاووس و... . حیث تسخیر اینها در روایات به صورت بسیار تفصیلی بحث شده است و بنده فقط دارم به آنها اشاره میکنم. مثلا: راجع به خروس در روایات خیلی بحث هست. مثلا یکی از کارهایی که گفته میشود انگلیسیها انجام دادند و خیلی هم جا انداختند، همین ضربالمثلهایی بود که در جامعه ایران رواج دادند، مانند اینکه میگویند: «مثل برگ چغندر بی خاصیت هستی» یا «جنابعالی مثل خروس بیمحل هستی»؛ این ضربالمثلها خلاف آن حیث تسخیریِ این موجودات هستند. اتفاقا در روایات دارد که برگ چغندر هیچ ضرری در آن نیست (لا داءَ معه)، یا در مورد "خروس" هم همینطور است؛ خروس یک ابزار طبیعی برای تشخیص اوقات است که شما وقتی اهمیت وقت را در توزیع رزق بدانید اهمیت اینها واضحتر میشود.
گروه هفتم " گروه درختان" است. درختان مثمر، فواکه، سیب، انار، بِه، خرما، زیتون، کُندر و همین طور در مورد وابستههای این گروه هم باید بحث و گفتگو کنیم. مثلا در مورد "خربزه" در روایات اینطور آمده که «یَغسِلُ المثانه» یعنی: حیث تسخیر خربزه این است که مثانه را شستشو میدهد. البته در روایت آمده که خربزه ده خاصیت دارد؛ و علت اینکه این روایت را انتخاب کردم، بخاطر این است که بیماریهای مثانه الان یک مشکل رائجی شده است، انتخابم بخاطر این بوده است که درایۀ بهتری اتفاق بیفتد. «و یُدِرُّ البول» یعنی: خربزه باعث میشود که ادرار زیاد شود و زیاد شدن ادرار برای دفع اخلاط در برخی از بیماریها موضوعیت دارد [و مفید است]. در یک روایت دارد که: «یُذیبُ الحَصى فِی المَثانَةِ .» یعنی: سنگ را در مثانه ذوب میکند و از بین میبرد. پس وقتی سازمان غذا و داروی شما دارد بحث میکند و مثلا "سیب سلامت" میدهند؛ این روایات را باید بخوانند تا به هر حال بتوانند معرفی خوبی راجع به خربزه داشته باشند. و هکذا راجع به انار، سیب، بِه، خرما و... که حیثهای تسخیری اینها به صورت تفصیلی در روایات بحث شده است. پس گروه هفتم خیلی گروه مهمی است.
اگر مثلا دوستان شهرداری حیث تسخیر گروه هفتم را میدانستند؛ دائما پشت سر هم در فضاهای سبز شهری " کاج" نمیکاشتند. ما آن "طرح عطر" را که به شهرداری پیشنهاد دادیم بر اساس همین گیاهان گروه هفتم است؛ یعنی بر اساس خاصیتهای نهایی این درختان است، شما اگر اینها را بدانید آن وقت طرح فضای سبز پارکهای شهرتان تغییر پیدا میکند. این برای امروز ما کاملا مفید و به درد بخور است.
گروه هشتم " گروه گیاهان" است. ادویه، سبزیجات، کاسنی، تره، ترب، برگ چغندر، اسفند، پیاز و... . گروه ادویه و گیاهان گروه خیلی پر موضوعی است که باید راجع به آن بحث کنیم. مثلا شما راجع به " کاسنی" در روایات بحث دارید. اصطلاحا " کاسنی" ابزار اصلی مدیریت "نازایی" بین زوجین است. اما الان شما از طریق "تلقیح مصنوعی"و داروهایی نوترکیب و روشهای ژنتیک میخواهید عقیم بودن را درمان کنید. البته من حق میدهم که این آقایان بیوتکنولوژی که در کشور ما هستند، مثلا وقتی یک آزمایشگاه راه انداختهاند و میتوانند تلقیح انجام دهند؛ چون این روایات را نمیخوانند فکر میکنند "کشف ارشمیدس" کرده اند! نخیر، خیلی از این گیاهان [به حل بسیاری از مشکلات مانند نازایی] کمک میکند. ما بدون اینکه حتی یک آزمایشگاه داشته باشیم هر روزه مشغول این کارها هستیم! یک موردی را در همین یک هفتۀ پیش برخورد داشتیم که یک خانمی بود که 18سال باردار نمیشد و با همین خاصیتهای همین ادویه خدای متعال یک دختر فوق زیبا به ایشان عطا کرده بود. که آدم از جمال این دختربچه متعجب میشد! و علت این امر هم این بود که از داروهای «یُحَسِّنُ الوَلَد» (که فرزند را زیبا میکنند) هم استفاده کرده بود. البته ما با عبا و عمامه هستیم و آزمایشگاه هم نداریم؛ ولی به هر حال اینها دارد اتفاق میافتد و مجموعه شاگردان جناب آقای تبریزیان هم هستند و دارند این کارها را انجام میدهند و اینها خاصیتهای مهمی برای گیاهان است. بله؛ عالِم غریب است بخاطر کثرت جُهّالی که کنارش هستند. چون این مباحث گفتگو نمیشود، اینها آمدهاند یک آزمایشگاه در قم زدهاندند، این دیگه از عجایب است! مسئله "عقیم بودن" یک مقداری به "تقدیر" برمیگردد که اگر شما هزار بار هم از روشهای بیوتکنولوژیک استفاده کنید، خداوند متعال به بعضیها اولاد نخواهد داد. ولی بخش عمدهای از آن به اصلاح سبک زندگی، به اصلاح تغذیه، اصلاح مدل مسکن، سردی رحم برمیگردد و اگر شما این موانع را برطرف کنید خیلی از این مشکلات حل میشود. اینها یک چیزهای عجیبی است که دوستان ما در حوزه علمیه میخواهند در مورد فقه پزشکی بحث کنند، میآیند راجع به تلقیح مصنوعی بحث میکنند که: آیا تلقیح مصنوعی جایز است یا جایز نیست؟ معلوم میشود که این دوستانِ ما هم روایات حیث تسخیر اشیاء را نمیخوانند، وگرنه خواهند گفت که: تلقیح مصنوعی مثل ماشین ژیان است در مقابل هواپیما! خوب چه کسی میآید مسافرتهای طولانی را با یک ماشین مشکلدار حل کنند؟! البته بعضیها هستند با پراید خیلی جابه جا می شوند، اما به هر حال آنکه قدرتی دارد و می تواند تسخیر کند هواپیما را استفاده می کند، اما این خیلی روش پیشرفتهای است که شما میگویید: تغذیۀ طرف را اصلاح میکنم، مسئله عقیم بودنش مدیریت میشود. و این که من عرض میکنم بسیاری از آزمایشگاهها تعطیل خواهد شد؛ اینها مثالهایی در این رابطه بود که عرض کردم.
گروه نهم " گروه صیفیجات" است. توضیح دادم که "صیفیجات" قبلا پر معنا بود. معنای کلمه "صیفیجات" یعنی چیزهایی که در بهار و تابستان مصرف میکنید؛ منتها این لفظ هم مثل خیلی از لفظهای دیگر بیمعنا شده است.[4] حالا معنای خیلی از کلمات به دلیل تسلط علوم پوزیتویستی عوض شده است که یکی از آنها کلمه "صیفیجات" است. واضعِ کلمۀ "صیفیجات" متوجه این بوده که بگوید اینها زمان مصرف دارند، لذا میگویند مقابل "شَتَویجات" (یعنی چیزهایی که در زمستان باید مصرف شوند) قرار دارد. ولی الان کلمه "صیفی جات" یک کلمه بیمعنا شده است. حالا برخی از صیفیجات عبارتند از: هویج، بادمجان، کدو، فلفل، کرفس، قارچ و سیر. باید شروع کنیم راجع به همه اینها بحث کنیم.
گروه دهم " گروه گلها" یا به تعبیر روایات "ریحانه - ریحان" است. مانند: گل بنفشه (که خیلی آقایان بخاطر ندانستن و کثرت جهل به آن ظلم میکنند)، گل یاس، نرگس، محمدی، بابونه. ما الان اطبایی داریم که همین سرماخوردگی کرونا را در همین ایام [با عطر درمان میکنند] (اما در همینجا این را بگویم که: انصافا کرونا یک ویروس نوترکیب و دستکاریشدۀ ژنتیکی است، اما به هر حال جزو گروه بیماری سرماخوردگی است) و یکی از تدابیر مهم در درمان کرونا تقویت کردنِ ریه و حیث تنفس است. و همه عطرهای اسلام این خاصیت را دارند که تنفس را تقویت میکنند؛ از جمله گل محمدی و گلاب که از آن گرفته میشود. و الان در بیمارستانها برخی از دوستان استفاده میکنند و نتیجه میگیرند. این هم یک سرفصل هست.
گروه یازدهم " گروه حشرات" است. مانند: مگس، زنبور، مورچه. که حیث تسخیر اینها هم در روایات بحث شده است.
گروه دوازدهم " گروه غلات" است. مانند: گندم، جو، عدس، نخود. که حیث تسخیر (یعنی خاصیت نهاییِ) اینها هم در روایات بحث شده و مورد گفتگو قرار گرفته است.
گروه سیزدهم "اعضاء و جوارح انسان" است. در واقع این بخش، "فیزیولوژی فقهی" است. میدانید که وجود انسان دو بخش دارد: یک بخش محوری دارد و یک جوارحی دارد که مسخر انسان است که در واقع خدای متعال اینها را به عنوان ابزار متصل در اختیار انسان قرار داده است. که در روایاتِ ما هم راجع به بخش جوهری و اصلی انسان (یعنی قلب و نفس انسان) بحث شده است، و هم راجع به بقیه جوارح انسان بحث شده است. مثلا: در مورد "کلیه" بحث شده که به چه درد میخورد؟ یا در مورد "جلد(پوست)" در روایات بحث شده است. "جلد" ابزار اصلی لذتهای شهوانی است، یعنی تماس لمسی راجع به آن بحث شده است؛ لذا قرآن میفرماید «جلود روز قیامت شهادت میدهند»؛ به خاطر این است که از آنها در انحرافات شهوانی استفاده شده است و علیه "نفس" که از ابزار جلد و پوست در راه منفی استفاده کرده است شهادت میدهد. "چشم" همین طور، "مو" همین طور، "ابرو" همین طور. حضرات اهلبیت (علیهم السلام) به تفکیک راجع به خاصیت نهایی جوارح بدن بحث کرده اند، مثلا: در مورد "کلیه" حضرات میفرمایند: «کلیه قوّت بدن است»؛ برای همین است که اگر کسی ناراحتی کلیوی پیدا کرد، زانوهایش هم سست میشود، سوی چشمش هم کم میشود. مواظبت بر کلیه مواظبت بر قوّت بدن است. خیلی باید روی کلیه برنامۀ ویژهای داشت. اما چون در فیزیولوژی موجود خیلی روی این مباحث گفتگو نمیشود، کسی نمیتواند "کلیه" را توصیف نهایی کند که دقیقا چه کار انجام میدهد. بله؛ یک توصیفهایی میکنند، ولی انسان باید توصیف نهایی را از "خالق" دریافت کند. اگر کسی از کلیه مواظبت کند (هم در پوشش، هم در تغذیه، و هم در ساختمانِ آن) تا کلیه آسیب نبیند؛ تقریبا این قوّتش تا 80 ـ 90 سالگی باقی است، اصلا پدیدۀ پیری زودرس عمدهاش مربوط به تضعیف کلیه است. که انشاءالله
گروه چهاردهم " گروه اجنه و ملائکه" است. خود اصناف ملائکه را نیز مفصل بحث میکنیم، ملائکۀ حمله العرش، ملائکۀ سماوات، ملائکۀ محافظ جان، ملائکۀ کرام الکاتبین. از روی زمین تا سدرةالمنتهی اصنافی از ملائکه وجود دارد که راجع به کارکردهای اینها در روایات بحث شده است. اگر شما خاصیت ملائکه و طریقۀ ارتباط با ملائکه را بدانید، زندگی شما بهتر خواهد شد. حالا انشاءالله وقتی آرام آرام مذاق و مزۀ فقه که به جامعه چشیده شود، ما به جای فضای مجازی، نحوۀ ارتباط با ملائکه را بحث خواهیم کرد! بشر امروز خیلی ذوق زده است که مثلا یک نفری میرود به پی وی یک نفری در آمریکا پیام میدهد (البته این هم یک هنری است در زمان ما)؛ اما این طرف هم می توانید فرض کنید که شما با ملائکه مرتبط شوید و گفتگو کنید. اینها چیزهای در دسترس است که در روایات بحث شده است.
در مجموع شد 14 گروه؛ فعلا در ویرایش اولِ "جدول تسخیر" یک گروه پایه و 14 گروه دیگر غیر از آن را بحث کردهایم. و درون هر کدام از این 14 گروه هم یک بحث وجود دارد. و چون سواد بنده خیلی محدود است انشاءالله اگر یک وقتی توفیق باشد راجع به این گروههای چهاردهگانه بحث کنیم؛ حدود چهل جلسه میتوان بحث گفت. و اگر عکسهای این اشیاء را هم در جزوات آورده شود، بعدا شما میتوانید کتابهای درسی مدارس را هم (همانطور که الان زیست و شیمی و... را به در کتابهای مدارس برده اند) تغییر دهید.
لذا اولین گفتگوهای مدارس آیندۀ ما، مباحث «حیث تسخیر اشیاء» خواهد بود. با بچهها صحبت میکنیم تا از همان اول بدانند که مثلا خاصیت "هویج" چیست، خاصیت "انار" چیست، خاصیت "بِه" چیست، خاصیت "دریا" چیست، خاصیت "ماه" چیست؛ اینها باید پایهگذاری شود. من گاهی اوقات مینشینم و شبکه پویا را نگاه میکنم، هم برنامه "عمو پورنگ" و هم "محلۀ گل و بلبل" را خوب مشتری هستم و نگاه میکنم (که عمو روحانی محترمشان هم در جلسه حضور دارند) هم سایر برنامههایی که آن طرف پخش میکند، گاهی وقتها من خرج میکنم و این سیدیها را میگیرم و نگاه میکنم؛ اصلا پایهگذاری انحراف در همین کارتونها و گیمنتها دارد اتفاق میافتد! ما حتما باید قیام کنیم برای اینکه این را اصلاح کنیم. منتها "تمدنسازی" با "کلیگویی" و با نقد اتفاق نمیافتد؛ مثلا شما بگویید: والت دیزنی اشکال دارد. بعد خودت بروی دارا و سارا بسازی. بلکه باید در تمدنسازی به صورت تفصیلی در مورد "بازی" بحث کنید.
حالا اینقدری که من گاهی وقتها به مسئولین دولتی و نمایندگان مجلس هم میگویم، این بسته را ما آماده کردهایم. این بستۀ مطالعۀ یک شبه و یک روزه نیست. وقتی مثلا شما میگویید هزار صفحه به جای کتابِ "مهندسی مواد"و "مواد و تاثیر آن بر زندگی"، کتابِ "اشیاء و تاثیر آن بر زندگی" را نوشته ام؛ [خیلی بحث و اتفاق مهمی است]. خب؛ اگر این تفکراتِ پایه را جا بیندازیم و بحث کنیم، خیلی تصرفات بشر تغییر پیدا میکند.[5]
اشتباهات ما دو شکل است: یکی اشتباهِ ما طلبههاست که این بحثها را به نحو اخباری مطرح میکنیم. بلکه باید به نحو نظاممند و بر مبنای درایه بگوییم. این یک اشکال. یک اشکال دیگر هم متوجه این دوستان حوزوی نیمه پوزیتویست ما هست؛ که واقعا فکر میکنند که مثلا مطالعات "عنصرپایه" میتواند مشکلی از بشر را حل کند. اگر بتوانیم همزمان این دو گفتگو را انجام بدهیم، خیلی اتفاقات مثبت خواهد افتاد. مهمترین مزیتی که ما طلبهها داریم این است که میتوانیم بیشتر با مردم تفاهم کنیم؛ چون بدون آزمایشگاه قدرت تجرُّب داریم. میدانید که تجرُّب پوزیتویستی حتما با ابزار و آزمایشگاه است؛ یعنی: شماحتما باید پاتالوژیست باشید که بتوانید تجربه کنید. مثلا یک گزارش فارماکولوژی ارائه بدهید و فقط هم خودت میفهمی که تاثیر این دارو در این بافت چه بوده است. اما ما در روایات و آیات اینطور نیستیم، میتوانیم به عدد همه آدمهایی که در روی زمین هستند فرصت تجربه برایشان ایجاد کنیم و آثار آن را هم ببینند. مثلا: همین نمک و اثر معجزهآسایش در کنترل فشار خون را شما میتوانید در ظرف چند روز با همه انسانها تفاهم کنید؛ یعنی این نمکهای مصنوعی را حذف کنید به شرط آنکه نمک درست و طبیعی در اختیار مردم قرار بدهید؛ خود مردم خواهند فهمید که فشار خونشان کاهش پیدا کرده است و قس علی هذا بقیه اشیاء را. واقعیت این است که اگر ما همت داشتیم این چهل جلسه را از فردا روزی شروع میکردیم و برگزار میکردیم و تمامش میکردیم و کتابش میکردیم و آن را منتشر میکردیم وبیرون میدادیم؛ آن وقت خیلی از همان اتفاقاتی که ما داریم برای آن لاش میکنیم در آیندۀ جامعۀ ما میافتاد.
این هم شد بخش ششم. که عبارت بود از بیان خاصیتهای نهایی اشیاء که عرض کردم.
سرفصل هفتم: معرفی جدول اطلاعات کاربردی برای هر شئ
بخش هفتم و آخرین بخش این است که بعد از بیان خاصیت های نهایی اشیاء؛ باید یک الگوی اطلاعاتی برای معرفیشان داشته باشید که استفادۀ بشر از خاصیتهای گفته شده بهتر اتفاق بیفتد و بهتر بتوان روی آنها تفاهم کرد. خب؛ برای "الگوی تولید اطلاعات کاربردی مرتبط با اشیاء"؛ "انار" را مثال میزنیم. ما باید الگوی تولید اطلاعات انار و بقیه اشیاء را باید شروع کنیم بحث کردن: یکی از آن اطلاعات، اطلاعاتِ راجع به مسئله "زمانِ" اینهاست که در روایات بحث شده است. وقتی شما دارید راجع به یک شیئ بحث میکنید؛ وقتی شما خاصیت نهایی آن شیئ را بیان کردید، باید در یک پروندۀ جداگانه راجع به "زمان تسخیر"اش بحث کنید؛ به دو دلیل: هم به دلیل اینکه اگر از "زمان تسخیر" بحث نشود، ما به "تسخیر غلط" مبتلا میشویم. و دلیل مهمتر اینکه: بشر تقریبا در مسئله زمان، زمان همه چیزها را عوض کرده است و این یکی از بدعتهای معاصر است.
یکی دیگر از ارکان الگوی تولید اطلاعات، "کاربردهای غیّ اشیاء" است، میدانید اشیائی که در روایات از حیث تسخیرشان برای ما بحث شده است؛ کاربردهای غلطِ آنها هم به صورت مفصل بحث شده است، این هم باید بحث شود. مثلا تسخیرِ" گاو" از حیث گوشت، غلط است که مقداری بحث کردیم. یا مثلا حیث تسخیرِ "انار" مثبت است، منتها حضرات معصومین (علیهم السلام) فرموده اند: "چوب انار" برای خلال دندان موجب فساد دندان میشود. پس حیث تسخیر غلطش را هم بحث کرده اند. همه مسائلی که حیث تسخیر مثبت دارند، حیث تسخیر منفی آنها هم در روایات و آیات بحث شدهاست. بنابراین حیث تسخیر غلط اشیاء هم باید جزو اطلاعات شما بحث شود.
بعد یکسری از اشیاء، "اطلاعات اختصاصی" دارد. مثلا: "تازگی" و "عتیق" را باید در مورد "غذاها" بحث کنید. البته این بحث فقط در مورد غذاها است. مثلا حتما" آلوی عتیق" بهتر از " آلوی تازه" است. مثلا: گوشت، شیر و اشیاء این گروه حتما باید تازه مصرف شوند، و ما را از مصرف گوشت کهنه، گوشت نمکسودشده، گوشت یخی، گوشت درون فریزر نهی کرده اند. اگر مرد خانه بتواند در همان روز که احتیاج به گوشت داردف گوشت را تامین کنند [بسیار خوب است]. اینها را باید بحث کرد. بنابراین "جدول الگوی تولید اطلاعات کاربردی مرتبط با اشیاء" اطلاعاتی را به شما میدهد که "نحوۀ تسخیر" را برای شما بهتر میکند. این هم یک سرفصلی است که در مورد هر شیئی جداگانه اهلبیت (علیهم السلام) بحث کردهاند.
بحث بنده تقریبا تمام شد. عرض کردم به نحو اجمال هفت پرسش را در موضوع "تسخیر" محضرتان مطرح کردم. ما این سوالها را ابتدائاً از دانشگاههای ایران و ازMIT، از ماساچوست، از سوربُن، از استنفورد داریم؛ نه از مردم خودمان. اینها که دارند تصرّفِ در عالَم را نشان بشریت میدهند؛ ما این هفت پرسش را از طرف حوزه علمیه قم از این دوستان داریم و راجع به آنها با دوستان گفتگو میکنیم. این یک گفتگوی جدید است. من قبلا عرض کردم اگر در "جدول نظامِ" ما صد نظریه وجود داشت که الان شما با خیلیها از آنها آشنا هستید، در "جدول تسخیر" حدود پنجاه نظریه مرتبط با "علوم پایه" وجود دارد که کمک میکند جای MIT را در حوزه علمیه قم پر کنیم و معادلات آن را بحث کنیم. لذا وقتی قبلا به دوستان میگفتم که: «به جای اینکه به MIT بروید، بیایید قم»، دوستان میگفتند: «شما که همهاش دارید در حوزه علوم انسانی بحث میکنید»؛ حالا دیگر با بحث "جدول تسخیر" یک مقدار مسائل روشن است که ما در موضوع تصرّف در عالَم هم بحث داریم. حالا انشاءالله وقتی جلسه بگذاریم و نقشۀ معادن شهر قم را با نگاه فقهی بحث کنیم؛ این مباحث خیلی کاربردیتر و عملیاتیتر خواهد شد.
پس نکته آخر را بگویم و آن این است که: ما غیر از این "جدول تسخیر" که الان بحث کردیم و "جدول تنظیم" که قبلا بحث کردیم؛ دو جدول دیگر هم در "فقه هدایت" داریم: یکی "جدول تسبیح" است، و دیگری "جدول غریب" که مختص به علوم غریبه است. در واقع مفاهیمی که برای حوزه نظامسازی پیشنهاد دادیم در حوزۀ این سه جدول است. ولی فعلا توفیق نبوده است یعنی ظرفیتش نیست [که آنها را ارائه کنیم]. همین الان هم به ما میگویند شما راجع به همه چیز حرف میزنید! و خیلی ما را نوازش میکنند! در حالیکه حواسشان نیست که اینها را ما تولید نکرده ایم، چون شیوه و روش پوزیتویستها سخت است و مجبورند برای هر گزارهای مثلا چهل سال تحقیق کنند؛ [لذا قبول این حرفها برایشان بسیار سنگین است]. ولی ما چون از نعمت اهلبیت (علیهم السلام) برخورداریم و ایشان همه چیز را برای ما بیان کرده اند؛ فقط یک همت اولیه میخواهد که انسان در حد 20 – 30 سال کار کند و آنها را طبقهبندی کند. به هر حال تا به الان ظرفیتش نبوده که بتوانیم آن بحثها را مطرح کنیم. امروز جلسه اوّلی بود که بحث "جدول تسخیر" را مطرح کردیم و انشاءالله موازنه با "علوم پایه" را آغاز کردیم. مردم را به مقام علمی ولیعصر(ارواحنا فداه) که در مسجدش حضور داریم؛ دعوت میکنیم و انشاءالله این دعوت باید غیرکلی و کاربردی باشد و بفضله تبارک و تعالی.
و الحمدالله رب العالمین
[1] . سوره مبارکه انبیاء، آیه 30: أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُون
آیا کافران ندانسته اند که آسمانها و زمین به هم بسته و پیوسته بودند و ما آن دو را شکافته و از هم باز کردیم و هر چیز زنده اى را از آب آفریدیم؟ پس آیا ایمان نمى آورند؟!
[2] . از اینجا ما هفت سرفصل داریم، من غیر از سرفصل ششم که خیلی بخش مهمی است بقیه را خیلی خلاصه توضیح میدهم که نگرانی شما [از طولانی شدن بحث] هم برطرف شود.
[انتقال از متن]
[3] . الان شب چله است، ظاهرا بنا بر گزارشهای تاریخی انگلیسیها هندوانه را در این پذیرایی مفصل شب چله گنجانده اند که بیماری را گسترش بدهند! حالا یک فرهنگی شده و شما هم دارید میبینید دیگر.
[انتقال از متن]
[4] . یک مصاحبه ای را با شهروندان راجع به همین بزرگراه همت می دیدم. از آنها از معنای همت سوال پرسیده شده بود: آنها می گفتند: همت یعنی کوشش، یعنی تلاش. اسم این بزرگراه را به افتخار آن سردار بزرگ اسلام؛ همت گذاشته بودند؛ ولی مردم یک چیز دیگری می فهمند.
[انتقال از متن]
[5] . همین مجموعۀ تلویزیونی "خانۀ امن" چند تا سکانسش که مربوط به دختر آقای قاضی هست خیلی اذیت کننده است، خب اینها چون حیث مدیریت عفونت و اینها را نمی دانند، بلافاصله پا را قطع کردند و یک تبلیغ مفصلی هم برای پروتز و معلولیت و... انجام دادند، در حالی که من گاهی وقت ها به خانواده می گفتم من وسط این سکانس آقای تبریزیان را وارد صحنه می کردم و بعد حتما آن پا دیگه قطع نمی شد، اینها کاربردی است این بحث ها و اینها واقعیت دارد، حالا بگذریم.
[انتقال از متن]