فقهِ نظام

مباحثِ مدرسه فقهی هدایت

فقهِ نظام

مباحثِ مدرسه فقهی هدایت

سلام خوش آمدید

بسم الله الرحمن الرحیم

شهر مقدس قم میزبان دوره جدیدی از گفتگوهای مرتبط با محرومیت زدائی است. این گفتگوها به محوریت بازخوانی و مباحثه حول نظریه تَعَرُّف (نظریه بخش محرومیت زدائی نقشه الگوی پیشرفت اسلامی - مفاد خانه ۴/۱/۲) در جریان است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نقشه راه متن پیاده‌شدهٔ سخنان حجت‌الاسلام و المسلمین علی کشوری (دبیر شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی) در جمع اعضای قرارگاه تعرّف؛ در تاریخ 20 خردادماه 1398 در محل قرارگاه سلامت شهر مقدس قم به شرح زیر است:  


بسم الله الرحمن الرحیم

همان‌طور که عرض کردم امروز جلسۀ پنجم اتاق طراحی قرارگاه تَعرُّف است؛ یعنی مجموعه مباحثاتی را خدمت دوستان ارائه می‌کنیم و متقابلاً از محضر دوستان نیز استفاده می‌کنیم تا به تدریج نقشه‌ای درباره چگونگی محرومیت‌زدایی در اذهان دوستان تولد پیدا کند. همان‌طور که در جلسه گذشته عرض کردم، 

1. طرح مقدماتی پیش از ارائه توضیحات درباره نقشۀ نظام مقایسه نظریه تعرّف 

هنگامی که اتاق طراحی قرارگاه تعرّف تشکیل می‌شود سه محور بحثی دارد. محور نخست مباحثات عبارت از بررسی همگانی میزان پیشرفت زیرساخت‌های قرارگاه تعرّف است. قرارگاه تعرّف زیرساخت‌هایی دارد به همین جهت، تمامی اعضای قرارگاه باید بررسی کنند که آیا آن زیرساخت‌ها رشد دارد یا ندارد، این محور اول است. همان‌طور که در جلسه گذشته خدمتتان عرض کردم ما سه زیرساخت در قرارگاه تعرّف داریم؛ زیرساخت اول عبارت از نقشه قرارگاه تعرّف است که در حال حاضر پیش‌نویس نخست آن در رؤیت دوستان است. 

زیرساخت دوم تلاش همگانی برای پیدا کردن «اَهل» برای مسئله محرومیت‌زدایی است؛ بسیاری از آیات قرآن تکیه بر این دارد که با غیر مؤمن همراهی نکنید،  علم و اطلاعاتتان را به غیر اهل انتقال ندهید  و اگر خواستید ازدواج کنید کفو خود را انتخاب بکنید . تقریباً حکم اول در همهٔ حوزه‌های روابط انسانی، شناسایی اهل آن موضوع است؛ یعنی کسی که اهلیت دارد. [به‌عنوان‌مثال] در مسئلهٔ ازدواج، اهلیت را بر اساس مفهوم کفویت معنا می‌کنیم، در مسئلهٔ حکومت بر اساس مفهوم معیت معنا می‌کنیم  در مسئلهٔ علم اهلیت را با ٔمفهوم ایمان معنا می‌کنیم.  درمجموع اهلیت در هر جایی قیدی دارد که باید آن قید را شناسایی بکنیم. ما نیز در قرارگاه تعرّف اشتباه اولمان -که درواقع همهٔ کارهای ما را به چالش می‌کشد- این است که با غیر اهل وارد گفت‌وگو بشویم؛ لذا زیرساخت دوم قرارگاه تعرّف بعد از نقشه، این است که چه کسانی اهلیت دارند که عضو قرارگاه تعرّف بشوند؟ چه کسانی اهلیت محرومیت‌زدایی دارند؟ بعداً به چیستی شاخصه‌های اهلیت در قرارگاه تعرّف و همچنین در موضوع محرومیت‌زدایی خواهیم پرداخت. ما به میزانی که می‌توانیم رفیق پیدا کنیم، می‌توانیم سیر کنیم یا به عبارت دیگر به میزانی که آدم‌های اهل را پیدا می‌کنیم، می‌توانیم رشد بدهیم.

بنده مکرر در سال‌های اخیر دیده‌ام که بعضی از مسئولین محترم -که مسئول امری مهم در کشور هستند- فکر می‌کنند که در زیرمجموعهٔ خود باید نیرو تربیت کنند و به دلیل تربیت نیرو -که آن‌هم سر جای خودش کاری درست است- از انسان‌های اهل در قرارگاهشان، در ستادشان، در سازمانشان شناسایی و استفاده نمی‌شوند. باید این دو را همیشه از یکدیگر جدا کنید. در برنامه‌ریزی‌های بالفعل همیشه باید انسان‌ها اهل باشند. شما می‌گویید ما برای آینده یک سری نیرو تربیت می‌کنم که این یک امر جدایی است؛ لذا بنده به این دلیل‌ها می‌گویم که شناسایی اهل -به تعبیر امروزی‌ها- نیروی انسانی اهل، یک زیر ساخت است و به عنوان زیرساخت دوم مطرح است. زیرساخت اول نقشۀ برنامه‌هاست و زیرساخت دوم پیدا کردن نیروی اهل است.

زیرساخت سومی که باید همه باهم بررسی کنیم و ببینیم که پیشرفت داشته است یا نه، بحث از مرکز ملی گفت‌وگوهای مرتبط در حوزه محرومیت‌زدایی است که از آن در جلسه گذشته به نمایشگاه محرومیت‌زدایی تعبیر کردیم. ما به دلیل اینکه غیرمعصوم هستیم به گفت‌وگوی دائمی درباره چگونگی محرومیت‌زدایی نیاز داریم؛ یعنی به هر میزان که منزلت اجتماعی و یا علم داریم، باز هم نمی‌توانیم ادعا کنیم که به حد نهایی و کفایت مسئله رسیده‌ایم. توجه بفرمایید! بنده روایاتی را از امام  به خدمت شما می‌خوانم، بر روی آن‌ها دقت بفرمایید و ببینید که چقدر نورانی است! این روایت را امام  خطاب به فقها می‌گویند -فقیه کسی است که در اوج فهم دینی در مرتبهٔ غیر از معصومین قرار دارد- حضرت با اینکه فقیه در اوج فهم است،  می‌فرمایند: که: «رُبَّ حامِلِ فقهٍ وَ هُوَ غَیرُ فَقیهٍ» به فقیه می‌گویند که توجه کن؛ ممکن است کسی حامل فقه باشد ولی خودش فقیه نباشد؛ یعنی یک حرف عمیق در قلبش باشد اما خودش ابعاد آن حرف را نفهمد؛ بنابراین اگرچه تو فقیه هستی اما به حرف‌های غیر فقها هم توجه بکن. شاید آن‌ها برای تو حامل فقه بودند؛ یعنی فقیه هم که در اوج فهم غیرمعصوم است، موظف است که همیشه گوشش باز باشد، بشنود و حسن الاستماع داشته باشد. این روایت بسیار مهمی است. در عبارت دیگری که ظهور در این معنا دارد، می‌فرماید: «رُبَّ حامِلِ فقهٍ اِلی مَن هُوَ اَفقَهُ مِنه»  ممکن است کسی فقه داشته باشد و آن را به سمت فرد اَفقَه از خودش برده و برای او مطرح کند، این هم احتمال دارد؛ یعنی احتمال دارد شما به کسی که قطع دارید اَفقَه است یک حرف فقیهانه را ارائه کنید و او هم بر مبنای این روایات وظیفه دارد نسبت به شما حسن الاستماع داشته باشد. در حال حاضر آیت‌اللّه خامنه‌ای عملاً این کار را در جلسات عمومی و خصوصی خودشان انجام می‌دهند؛ حالا به همین میزانی که از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود [این مسئله را می‌بینیم] مثلاً در بخشی از جلساتِ ایشان بیشتر، دانشجوها، طلبه‌ها و کارشناس‌ها حرف می‌زنند و ایشان استماع می‌کند و این کار عمل به همین روایات است؛ بنابراین ما قطعاً به‌عنوان زیرساخت سوم، نیاز به مرکز ملی گفت‌وگو درباره مسئله محرومیت‌زدایی داریم. ممکن است فردی تجربه محرومیت‌زدایی داشته باشد و فقیه هم نباشد؛ باید یک مرکزی حرف‌های او را بشنود. آن حرف باید شنیده بشود و به فهم ما اضافه بشود؛ پس ما حتماً به زیرساخت سوم هم نیاز داریم.

این بخش اول مباحثات اتاق طراحی ماست. در محور اول ما باید همیشه بررسی کنیم و ببینیم که نقشه برنامه‌هایمان کامل است یا دچار نقص است که دراین‌باره، پیش‌نویس نخست نقشه در ۴ خرداد ۱۳۹۸ مصادف با ۱۹ رمضان المبارک ۱۴۴۰ هجری قمری نوشته شده است. ولی باید بر روی آن دقت مجدد بکنیم زیرا ممکن است این پیش‌نویس ضعف داشته باشد و در این صورت، باید تکمیلش کنیم. در محور دوم ما باید برای پیدا کردن اهل محرومیت‌زدایی تلاش بکنیم. لازم به ذکر است که بیش از ۵۰ درصد مشکل قرارگاه‌ها، سازمان‌ها و نهادهایی که در حال حاضر در حوزه محرومیت‌زدایی فعال هستند به این مسئله برمی‌گردد که  افرادی که در آنجا در حال فعالیت هستند، اهل نیستند و این مسئلهٔ مهمی است. در آینده إن‌شاء الله شاخصه‌های اهلیت را هم  بحث خواهم کرد. زیرساخت سوم هم عبارت است از زیرساخت نمایشگاه یا همان زیرساخت مرکز گفت‌وگوهای ملی مرتبط با حوزه محرومیت‌زدایی. این یک محور است که باید راجع به آن مباحثه بکنیم.

اتاق طراحی در گفت‌وگوها، محور دومی هم دارد. هر جلسه‌ای که در اتاق طراحی تشکیل می‌شود به مقتضای مخاطبان، تعداد سؤالاتی را مبنای بررسی قرار می‌دهد که ممکن است یکی یا دو تا یا سه تا یا بیشتر باشد. فلذا یکسری سؤالات همیشه در جلسات اتاق طراحی بررسی خواهند شد. این هم محور دوم است؛ و البته در جلسهٔ سوم قرارگاه تعرّف قرار بر این شد که ما ۵ سؤال را بررسی بکنیم؛ و این ۵ سؤال را در جلسه چهارم اتاق طراحی قرارگاه تعرّف بررسی کردیم. در این جلسه هم آن ۵ سؤال را بررسی می‌کنیم تا به جواب مکفی درباره این سؤالات برسیم تا در نهایت این سؤالات تبدیل به «حُسنُ‌السُّؤال» شوند، آن‌وقت سؤالات جدیدتر را مطرح می‌کنیم. پس اتاق طراحی غیر از بررسی میزان پیشرفتِ زیرساخت‌های قرارگاه تعرّف، کار دیگری نیز دارد و آن این است که سؤالاتی را بررسی می‌کند که در حال حاضر سؤالات این جلسه -همان‌طور که همه می‌دانند- این است که ما می‌خواهیم ساختار نظریه فراتسهیل‌گری  را با کمک یکی از کارشناس‌ها بررسی کنیم و نیز یکی از کارشناسان ساختار نظریه توانمندسازی  را ارائه می‌کنند و ساختار نظریه تعرّف  را هم بررسی می‌کنیم و وضعیت اجرای این نظریات سه‌گانه را در کشور مورد دقت قرار خواهیم داد. [از مسائل دیگری که بررسی خواهیم کرد] این است که تاکنون مبتنی بر این نظریات چه قوانینی تصویب‌شده است؟ و مبتنی بر این نظریات چه مقدار بودجه اختصاص یافته است؟ چقدر این نظریه با کارشناسان در میان گذاشته‌شده است؟ همهٔ مسائل مرتبط با اجرا را باید بررسی کنیم و همکاران احتمالی ما در این فرآیند نقد و نقض نظریات فراتسهیل‌گری و نظریات توانمندسازی را هم شناسایی کنیم. چه کسانی خارج از قرارگاه تعرّف قابلیت و اهلیت همکاری با هدف قرارگاه تعرّف را دارند؟ این هم سؤال پنجمی است که قرار است امروز بررسی کنیم.

اگر راجع به سؤالات اتاق طراحی به‌اندازۀ کافی بحث شد؛ محور سومی هم در اتاق طراحی خواهیم داشت و آن محور، طراحی پرسش‌های آینده برای اتاق طراحی است. به هر حال اگر سؤالات در یک جلسه‌ای که داریم به اندازه کافی بررسی نشود، مهلت بررسی سؤالات را تمدید می‌کنیم و بررسی آن را به هفته آینده موکول خواهیم کرد. پس این عرض اول بنده است. البته در جلسه قبل هم این را مطرح کرده بودم ولی امروز هم از باب تذکر و تثبیت مطرح کردم تا بدانید برای چه به این جلسه می‌آیید؛ هر چیزی در قرارگاه تعرّف مبتنی بر اختیار است؛ زمانی که می‌خواهید اختیار کسی را به رسمیت بشناسید ابتدا باید نقشه، صراط و سبیلی را که دعوت به طی نمودن آن دارید برای مخاطب خود واضح کنید.  ما فعلاً در اتاق طراحی به دنبال طراحی برنامه‌های محرومیت‌زدایی در کشور هستیم و هدف این است. هر هفته نیز سه محور گفتگو داریم و این سه محور کمک می‌کند که این طراحی اتفاق بیافتد. فلذا بر اساس ابلاغیه قرارگاه خودمان را اداره نمی‌کنیم بلکه بر اساس تحریک فکر و مشورت و تفقه قرارگاه را طراحی خواهیم کرد. پس این موضوعی است که برای تبیین نقشه در اتاق طراحی مورد بررسی قرار می‌دهیم. من مطابق این سیر سه‌گانه بحثی را در مورد زیرساخت اول قرارگاه تعرّف به محضر شما مطرح می‌کنم و سپس إن‌شاء الله  ادامه مباحثات را پیگیری خواهیم کرد.

بنده امروز در حال تأمل دربارۀ نقشه قرارگاه تعرّف بودم که در این نظام بروکراسی فعلی و به اصطلاح نهادگراها  در این تزاحم نهادی موجود، آیا این نقشه می‌تواند مسئله محرومیت‌زدایی را در کشور مدیریت کند یا خیر؟ در فرایند تأملی که راجع به این بحث داشتم به یک محور جدید رسیدم که آن را محضر شما مطرح می‌کنم؛به دلیلی که اکنون عرض می‌کنم ارکان قرارگاه تعرّف باید از 5 محور به 6 محور ارتقا پیدا کند تا بتوانیم از تزاحم نهادی موجود و قوانین و ساختارهایی که منشأ محرومیت هستند عبور کرده و آن‌ها را مدیریت کنیم به طوری که آن‌ها مانع ما نباشند.

من برای اینکه نقشه قرارگاه تعرّف را تکمیل کنم لازم است مقدمه‌ای را عرض کنم و سپس آن مطلب تکمیلی را خدمت شما ارائه خواهم کرد. آن مقدمه این است که ما برای مسئله‌ای که از سنخ سؤال و پرسش است، از تعبیر ارکان استفاده کرده‌ایم. اما کسانی که در کارهای برنامه‌ریزی و نهادی هستند وقتی کلمه ارکان را استفاده می‌کنند به این سمت می‌روند که ارکان را به عنوان یک‌سری ساختار، معاونت و نهاد معرفی کنند؛ مثلاً می‌گویند ارکان جمهوری اسلامی چیست؟ و در جواب می‌گویند ارکان، قوای سه‌گانه است و در بالای این ارکان، نهاد ولایت فقیه قرار دارد و نیز ارکان دیگر مثل شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و نیروهای مسلح نیز در رکن‌های پایین‌تر قرار دارند. به عنوان مثال در همین قرارگاه پیشرفت و آبادانی  که همۀ ما با آن آشنا هستیم، اگر گفته شود که ارکان ستاد پیشرفت و آبادانی کشور چیست؟ گفته می‌شود که این ستاد یک رئیس و 5 معاونت دارد و اصطلاحاً به این‌ها ارکان ستاد پیشرفت و آبادانی می‌گوییم. هرجایی که کلمه ارکان را استفاده می‌کنند در واقع یک‌سری ساختارها و معاونت‌ها و نهادها را به عنوان مصداق رکن معرفی می‌کنند. خب! ما در مباحثات خودمان یک خَرقِ عادتی کرده‌ایم و گفته‌ایم که ارکان قرارگاه تعرّف اساساً از سنخ انسان و نهاد و معاونت نیست بلکه از سنخ فکر و پرسش و سؤال است یعنی در واقع در مفهوم رکن و ارکان تصرف کرده‌ایم؛ رکن و ارکان به آن چیزی می‌گویند که انسان به آن تکیه می‌کند و کار خود را جلو می‌برد مثلاً جمهوری اسلامی برای اینکه کشور را اداره کند به مجلس شورای اسلامی تکیه می‌کند و نیز به قوه قضائیه و نیروهای مسلح خود و غیره تکیه می‌کند. حالا ما آمده‌ایم و گفته‌ایم که اساساً رکن و تکیه‌گاه قرارگاه تعرّف که در حال طراحی با نگاه الگوی اسلامی_ایرانی پیشرفت است،5 پرسش است که البته امروز می‌خواهیم آن 5 پرسش را به 6 پرسش ارتقا بدهیم. چرا رکن را از یک مفهوم نهادی به یک پرسش تغییر دادیم؟ شما وقتی نقشه را مشاهده می‌کنید، می‌بینید نوشته شده : «ارکان اصلی قرارگاه تعرّف» و به خلاف سایر قرارگاه‌ها نیامدیم معاونت تعریف کنیم؛ نیامدیم ابتدا یک ساختمان برای قرارگاه بگیریم سپس یک مسئول منصوب کنیم و بعد بگوییم فلان معاونت، رکن مجموعهٔ ماست. ما از این عبور کرده‌ایم.

چرا این کار را کردیم؟ دلیلش این است که مادرِ همهٔ امکانات برای سازمان‌دهی، تحریک فکر است؛ یعنی اگر کسی بخواهد سازمان‌دهی کند یا به تعبیر روایات، امام را نصرت کند  و یا به تعبیر آیهٔ شریفه بخواهد «تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَیٰ»  کند یا به تعبیر امروزی -اگر بخواهیم مسامحه کنیم- بخواهد مشارکت و سازمان‌دهی ایجاد کند، در صورتی که بتواند فقط و فقط تحریک فکر کند همه امکانات دیگر مشارکت را می‌تواند از  پایگاه تحریک فکر  به دست بیاورد.  

مثلاً می‌گویید اگر کسی بخواهد یک کاری را در کشور به جلو ببرد -مثل مسئله محرومیت‌زدایی که ما در حال انجام آن هستیم- نیاز به نیروی انسانی دارد. من اینجا جواب می‌دهم مگر شما نیروی انسانی را با ابزاری بهتر از تحریک فکر می‌توانید جذب کنید؟ نیروی انسانی را گاه با پرداخت حقوق می‌توان جذب کرد، گاه می‌شود فکر او را درگیر کرد و او را در اختیار یک فکر و راه قرار داد. طبیعی است که ماندگاری این مدل بیشتر است.

 [ممکن است بگویید] برای مسئله محرومیت‌زدایی نیاز به هزینه‌های مادی است! می‌گویم آیا با تحریک فکر نمی‌توان هزینه تحقق یک فکر را تأمین کرد؟ مثلاً حُکم پر از حکمت وقف همین طور است؛ [در این حکم] مبتنی بر تحریک فکر  راجع به عاقبت انسان‌ها تجمیع مال اتفاق می‌افتد. کسی که به این نتیجه می‌رسد که مالش را وقف کند علاقه دارد که بهره‌برداری از مال برای خودش ابدی باشد. وقتی به این مسئله فکر کند، به روش انجام آن نیز فکر می‌کند. [از طرفی] پیامبران برای این هدف، این روش یعنی وقف را پیشنهاد داده‌اند و می‌فرمایند مال خود را با یک شرایطی وقف کن.  تا در نتیجه با اینکه شما از دنیا رفته‌اید ولی همچنان بهره‌برداری از مال شما برقرار و ثابت باشد؛ بنابراین در تفکر پیامبران هر آن چیزی که برای مشارکت و سازمان‌دهی و تعاون مورد نیاز است از پایگاه تحریک فکر به دست می‌آید. لذا به معنای واقعی کلمه شما می‌توانید بگویید ارکان یک مجموعه نه معاونت‌ها و ساختارها و ساختمان‌ها و افراد یک مجموعه، بلکه ارکان یک مجموعه تفکرات پایه یک مجموعه هستند که آن تفکرات پایه می‌تواند همه مایحتاج سازمان‌دهی را به تدریج در اختیار آن مجموعه قرار دهد. شما بر عکس این را هم بررسی‌کنید؛ فرض کنید شخص اول مملکت به فردی یک حکمی بدهد، بودجه و فرصت کافی هم در اختیارش قرار بگیرد و همه‌چیز داشته باشد، ولی طراحی و فکر نداشته باشد یا طراحی و فکرش ضعیف باشد. چه اتفاقی می‌افتد؟ اتفاقی که رخ می‌دهد این است که ما نمی‌توانیم از آن امکانات، زمان، افراد و اعتماد استفاده کنیم و مشکل را حل کنیم. لذا ساختار دائماً تغییرپیدا می‌کند و دائماً میان افراد یک ساختار اصطکاک و اختلاف ایجاد می‌شود و آن زمان مدیر برای اینکه صلح را برقرار گرداند باید مکرراً ورودهای مدیریتی‌کند تا اصطکاک‌ها را مدیریت کند. در حالی که اگر فقط و فقط مسئله تحریک فکر انجام شود، شما در اختلافات هم معیار پیدا می‌کنید؛ مثلاً اگر نفر اول از یک مجموعه با نفر دوم اختلاف پیداکرده‌اند، [مشکلی نیست] هر دو به پای تابلو می‌روند و ادله خود را می‌گویند. هر کدام که ادلهٔ قوی‌تر داشت سلطان و تسلط بیشتری برای او ایجاد می‌شود. پس خواهش می‌کنم در این مسئله دقت کنید؛ ما به دلیل این مقدمه عرض کردیم که ارکان قرارگاه تعرّف 5 پرسش است که امروز آن را به 6 پرسش ارتقا می‌دهیم. زیرا پرسش ابزار تحریک فکر است و تحریک فکر عامل تأمین همه نیازهای سازمان‌دهی و تعاون و مشارکت در جامعه است؛ بنابراین ما ارکان قرارگاه تعرّف را با مدل الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت به 6 پرسش تفسیر کرده‌ایم و اگر در گفتگوها و تضارب‌هایی که داریم مباحث جدیدی مطرح شود، می‌توانیم این پرسش‌های مادر را افزایش دهیم. من برای این که به پرسش ششم برسم ابتدا پرسش‌های پنج‌گانه جلسه گذشته را به صورت بسیار مختصر توضیح می‌دهم و سپس پرسش ششم را مطرح می‌کنم.

یک نکته را بگویم؛ ممکن است برای کسی این سؤال پیش بیاید که چرا 5 یا 6 پرسش مطرح شده است؟ چرا 2 پرسش نباشد؟ در واقع سؤال بپرسد که مدل تولید پرسش در الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت چیست؟ عرض می‌کنیم که منطق و مدل تولید پرسش ما تابع امور نُه‌گانه‌ای است که در فقه‌البیان  مطرح کرده‌ایم  یعنی یک منطق بالاتری برای آن در فقه‌البیان وجود دارد؛ یکی از آن امور نه‌گانه مسئله ظرفیت است؛ ما همیشه ظرفیت سنجی می‌کنیم و بعد پرسش‌هایی را مطرح می‌کنیم. مثلاً در یک جمعی که سابقه و تجربهٔ محرومیت‌زدایی ندارند و تازه می‌خواهند کار را شروع کنند، شما نمی‌توانید 10 پرسش را مطرح کنید.

زیرا آن‌ها اصلاً با مسئله آشنایی ندارند. شما باید مثلاً با دو پرسش کارتان را شروع کنید تا در آن‌ها تأمل اولیه ایجاد شود. در دوره‌های اخیر یعنی بعد از ابلاغیه‌ای که آیت‌الله خامنه‌ای درباره سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت  داشتند  به مجلس رفتیم و با یکی از نمایندگان محترم درباره سرنوشت سند پایه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مذاکره‌ای انجام دادیم  بعد از آن مذاکره نقشه‌ای تنظیم کردم که به دلایلی برای عملیاتی شدن آن اقدام نکردم ولی آن را منتشر کردم.  در آن نقشه نحوه بررسی سند پایه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و در یک معنای بهتر، نحوه اجرای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در مجلس شورای اسلامی را تعریف کردیم. همان‌طور که این نقشه‌ای که الآن در مقابل شماست نحوه محرومیت‌زدایی را تعریف می‌کند، آن نقشه نیز نحوه تقنین مبتنی بر الگوی پیشرفت را تعریف می‌کند. اگر آن نقشه را بررسی کنید می‌بینید که شامل دو سؤال است درحالی‌که این نقشه‌ای که الآن برای قرارگاه تعرّف می‌نویسیم شامل شش سؤال است؛ چرا آنجا دو سال مطرح کردیم؟ زیرا نمایندگان مجلس به دلیل ظرفیتی که دارند و به دلایل مختلف، فضای تئوریک جمهوری اسلامی را زیاد درک نمی‌کنند؛ یعنی درک تمدنی از انقلاب اسلامی ندارند و درکشان بیشتر یک درک حقوقی است و بیشتر به دنبال اجرای ابلاغیه‌ها هستند. وقتی پیش‌فرض‌های تمدنی برای نمایندگان مجلس هنوز جا نیفتاده است، نمی‌توانید بحث‌های عمیق را آنجا بگویید! صحبت در مورد مدیریت هدایت بنیان در مجلس شورای اسلامی از همه‌جا سخت‌تر است زیرا پیش‌فرض نمایندگان این است که برای مدیریت جامعه باید قانون وضع کرد و قانون هم یعنی جبر. درحالی‌که ما معتقدیم که پیامبران برای اداره جامعه‌شان هدایت جامعه را اصل قرار می‌دادند و این مدل قانون‌گذاری که ما از آن استفاده می‌کنیم از غرب به ایران انتقال یافته است. البته به برکت فعالیت‌های آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و بعد هم مجاهدت‌هایی که آیت‌الله کاشانی و سایر بزرگان انجام دادند و در دوران انقلاب اسلامی به برکت شورای محترم نگهبان، ما اداره جامعه به محوریت قانون را به شرع تخصیص زدیم.  اما هنوز تعریف ما از قانون همان تعریف غربی است، خود حقوقدان‌ها می‌گویند قانون یعنی جبر.  چگونه می‌خواهید جامعهٔ پر از اختیار را به محوریت جبر اداره کنید؟ این تفکر با تفکر انبیاء فاصلهٔ بسیار زیادی دارد! ما در الگوی تقنین اسلامی تفاوت میان قانون مبتنی بر هدایت با قانون مبتنی بر جبر را بحث کردیم و یک مدل قانون‌گذاری پیشنهاد داده‌ایم. فرض کنید با تمام این مناقشات بنده بخواهم به عنوان کارشناس به مجلس بروم، کار در آنجا خیلی سخت است زیرا پیش‌فرض آن‌ها این است که می‌خواهند برای همه‌چیز قانون بگذارند! حتی وقتی می‌خواهند ساعت کشور را جابه‌جا کنند قانون می‌گذارند! خودشان را در همه امور زندگی متصرف می‌دانند. بیش از صد و ده سال است که مجلس قانون‌گذاری می‌کند   لذا در ابتدا دو سؤال مطرح می‌کنیم تا بتوانیم تحریک فکر مجلس را یک‌قدم به جلو ببریم و وقتی کار جلوتر رفت سؤالات را عمیق‌تر می‌کنیم. پس اصل اول طراحی سؤال، اصل ظرفیت است. شما به من بگویید ظرفیت طرف مقابل چیست تا من هم بگویم تحریک فکر را از کجا شروع کنید. بین ظرفیت و قدر و تحریک فکر، یک ارتباط منطقی وجود دارد؛ لذا فرق پیامبران با فلاسفه در همین است. پیامبران می‌گویند: «إِنّا مَعاشِرَ الاَنبیاءِ اُمِرنا أَن نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدرِ عُقولِهِم»  آن‌ها مطابق با قدر عقل مردم با آن‌ها وارد بحث می‌شوند؛ حال آنکه در مبنای فلاسفه تنها یک نوع بحث وجود دارد و مثلاً اگر بخواهید خدا را اثبات کنید، چند برهان بیشتر وجود ندارد، مانند برهان صدیقین،  برهان نظم  و غیره. این فرآیند ساعت‌ها طول می‌کشد تا تفاهم کنید. برای نمونه در برهان صدیقین که تردّد بین وجوب و امکان را بررسی می‌کند و به یک نحوی و با یک سری مقدماتی، ممکن‌الوجود را وابسته به واجب‌الوجود می‌داند و یک اثبات کوچکی در مسئلهٔ توحید رخ می‌دهد. دلیل ناقص‌بودن این «اثبات» نیز این است که نه اسمی از خدا را معرفی می‌کند و نه مخلوقات خدا را معرفی می‌کند و تنها اصلِ وجودِ خدا را معرفی می‌کند که فلاسفه اسم آن را واجب‌الوجود می‌گذارند. حال شما بروید با مردم صحبت کنید که من شما را دعوت می‌کنم به پرستش واجب‌الوجود! خب وقتی خدا را به این شکل گنگ معرفی می‌کنید، هیچ انگیزه‌ای برای پرستش پیدا نمی‌شود! خدا را باید با اسم رحمن و رحیم و اسماء او معرفی کرد؛ وقتی خدا را غلط معرفی می‌کنید، چه طور انتظار دارید تبعیت اتفاق بیافتد؟ از نقد فلاسفه عبور کنیم. غرضم این بود که فلاسفه نمی‌توانند با ظرفیت‌های متفاوت وارد بحث شوند. در حالی که وقتی شما تفکرات پیامبران را بررسی می‌کنید، می‌بینید خدا را با هزار اسم یا بیش از آن معرفی می‌کنند و هر اسم هم در جایی مورد استفاده است. به مناسبت این بحث یادی از مولانا امیرالمؤمنین  کنیم؛ نقل می‌کنند بعد از رحلت پیامبر  جمعی از یهودیان که قصد شیطنت داشتند به مدینه آمده بودند و راجع به وصی پیامبر خاتم  تفحص می‌کردند و نزد خلیفه اول رفتند و سؤالاتی پرسیدند و از جمله سؤالاتشان این بود که «خدا چیست؟ خدا کجاست؟» خلیفه اول جواب داد: «فوقَ سماواتِ السَّبعِ» جوابش این بود که خدا بالای آسمان‌های هفت‌گانه است. این‌ها اقناع نشدند و سؤالات دیگری هم مطرح کردند و اقناع نشدند. به هر حال در نقل تاریخی این‌طوری هست که خلیفهٔ اول هم آن‌ها را شماتت کرد که چرا اقناع نشدید! و آن‌ها را به خلیفهٔ دوم ارجاع داد. خلیفهٔ دوم هم که مقابل سؤالات قرار گرفت، پاسخ‌هایی داد و در پاسخ به آن سؤال، جواب خلیفهٔ اول را تکرار کرد که «اللّهُ فوقَ سماواتِ السبعِ» است. به هر حال این‌ها اقناع نشدند و گفتند امکان ندارد که چنین کسی با چنین وزنی از پاسخ دادن، خلیفهٔ بلافصل و به تعبیر صحیح‌تر وصی پیامبر خاتم  باشد؛ به هر حال به محضر امیرالمؤمنین  راهنمایی شدند و آن‌ها که سؤال را مطرح کردند، به این سؤال رسیدند که «خدا کیست؟» حضرت امیرالمؤمنین  پاسخ دادند: خدا کسی است که گفتگوهای مخفی شما را خبر دارد و می‌شنود؛ یعنی ایشان بر روی همان فعلی که یهود خیلی در آن استاد است، ایستادند! یهودیان جلسه می‌گذارند و علیه پیامبران  توطئه می‌کنند! حضرت وقتی خواستند خدا را معرفی کنند، به وصف «سامعیت حق تعالی» نسبت به جلسات مخفی استناد کردند! یعنی چه؟ یعنی دقیقاً مطابق حال آن‌ها، خدا را معرفی کرد! یعنی یک توصیف کلی ندادند و نگفتند خدا واجب‌الوجود است! بلکه گفتند خدا کسی است که از جلسات مخفی شما خبر دارد و بعد هم تأثیرات عمیقی در آن طایفه گذاشتند و بعضی از آن‌ها هم مؤمن شدند. 

غرضم این است که وقتی شما می‌خواهید خدا را معرفی کنید یا در هر موضوع دیگر که بحث می‌کنید، باید ظرفیت و قدر طرف مقابل را در نظر بگیرید و وارد بحث شوید! پس مبنای طراحی سؤالات ما در قرارگاه هم این است؛ مثلاً اگر من با عده‌ای مواجه شوم که هیچ سابقهٔ محرومیت‌زدایی با نگاه دینی ندارند، یا همه بر مبنای نظریه «توانمندسازی و کاهش فقر» سازمان ملل می‌خواهند محرومیت‌زدایی کنند تنها یک سؤال از ایشان می‌پرسم و می‌گویم: محرومیت چیست؟ چرا این سؤال را می‌پرسم؟ چون درک آن‌ها از محرومیت غلط است. من سؤال «محرومیت چیست» را می‌پرسم تا زمینه ایجاد شود و درک او از محرومیت ارتقا یابد ولی اگر حس کنم مخاطب من به مفهوم محرومیت با نگاه فقهی مسلط است و یا به صورت نسبی قبول دارد که محرومیت دارای ابعاد متعددی است، همین سؤال اول را و هم سؤالات دیگر را مطرح می‌کنم. پس مبنای زایش سؤال، فقه‌البیان است؛ فقه‌البیان نیز نُه قاعده دارد و بر اساس هر نُه قاعده باید سؤال تولید شود و قاعدهٔ اول نیز این است که ظرفیت و قدر مخاطب را شناسایی کنید و متناسب با ظرفیت و قدر وی، پرسش طراحی کنید تا قرارگاه شکل بگیرد. حال ما مبتنی بر این مقدمه، پنج سؤال را در گذشته مطرح کردیم. بنده در بین دوستان «قرارگاه پیشرفت و آبادانی کشور»، که جناب آقای ابراهیم‌پور مسئولشان هستند، چند سِمَت دارم. یکی اینکه بنده مشاور منتقد همه دوستان هستم؛ یعنی این را از بنده قبول دارند که هم مشورت به ایشان بدهم و هم از آن‌ها انتقاد کنم و به طور مکرر با دوستان چه در سطح ملی و چه در سطح استانی و چه در شهر مقدس قم، با افراد مختلفی جلسه داشتم و فکر می‌کنم تعرّف خوبی در طول سال‌های گذشته راجع به دوستان فعال در این قرارگاه برای بنده پیدا شده است. همچنین ما غیر از ستاد پیشرفت و آبادانی کشور، با دوستان کمیته امداد هم جلساتی داشتیم و آن‌ها و فعالیت‌ها و آثار علمی‌شان را هم بررسی و مرور کردیم.  همچنین با مرکز هدایت و پشتیبانی فکری حرکت‌های جهادی هم مرتبط بودیم و با بعضی از دوستانشان جلسه داشتیم و گفتگو کردیم و با بسیاری از فعالین حوزهٔ محرومیت‌زدایی در کشور وارد مراوده شدیم.

2. رکن اول قرارگاه: چگونه حسن‌الاستماع را در قرارگاه تعرّف ارتقا دهیم؟

مجموع این شناسایی‌ها و بررسی‌هایی که داشتم، بنده را به این نتیجه رساند که ما 6 مشکل و مسئله در ظرفیت نیروهای فعلی محرومیت‌زدایی داریم که ابتدا باید این‌ها را حل کنیم.

مشکل اول این است که بین فعالین محرومیت‌زدایی در کشور، مراودۀ علمی و گفتگوی دائمی وجود ندارد؛ لذا نمی‌توانند تجربیات خود را به یکدیگر ارائه دهند؛ بنابراین به دلیل اینکه [لازم است]این مراوده را ایجاد کرده و این ضعف را برطرف بکنیم سؤال پرسیده‌ایم که چگونه حسن الاستماع  را در قرارگاه تعرّف ارتقا دهیم؟ هر کس که به قرارگاه تعرّف وارد می‌شود و قصد دارد در محرومیت‌زدایی با نظریه تعرّف کار کند باید حسن الاستماع خوبی داشته باشد. هیچ اشکالی ندارد که بنده نوعی که در جلسه نشسته‌ام و خودم را کارکرده در این حوزه می‌دانم جلساتی طراحی کنم و نقدهای دیگران به خودم، تئوری‌ام و تعریفم را بشنوم. این باید برای تک‌تک افراد قرارگاه تعرّف اتفاق بیافتد؛ یعنی همه باید دارای حسن الاستماع بشوند؛ بنابراین رکن اول این است که چگونه حسن الاستماع را ارتقاء دهیم؟ پیشنهاد می‌کنم این سؤال را در جمع‌های خودتان مطرح کنید. چون اگر حسن الاستماع به دست بیاید، شما علم و عقل دیگران را به علم و عقل خود اضافه کرده‌اید. پس خطای کمتری مرتکب می‌شوید پس طراحی‌ها قوی‌تری را در اختیار مردم جمهوری اسلامی قرار می‌دهید. 

3. رکن دوم قرارگاه: شکل اقامه نظریه تعرّف چگونه است؟

توضیح سؤال دوم این است که ما در قرارگاه تعرّف مبتنی بر «نظریه تعرّف» طراحی می‌کنیم. شکل اجرای نظریه تعرّف و نظریات بخشی دیگر مطرح در اولین نقشه راه الگوی پیشرفت اسلامی  با شکل اجرای نظریات پوزیتویستی و شکل اجرایی مرسوم دربارهٔ برنامه‌ریزی‌های موجود متفاوت است. روی شکل اجرا بسیار حساس هستیم. معتقد هستیم اگر شکل اجرای بهترین نظریه غلط باشد، شکست خواهد خورد.

لذا بعد از احیای مسئله حسن‌الاستماع مهم‌ترین موضوع را شکل اجرای نظریه تعرّف می‌دانیم که در مباحثات گفته‌ایم که شکل اجرای ما چهار بخش دارد؛ شامل مدیریت خبر، مدیریت تضارب، مدیریت مکتوبات و مدیریت نمونه‌سازی که بعداً شرح خواهم داد. دوباره از باب اینکه کلام به اینجا کشیده شد عرض می‌کنم که ما در حال حاضر در قرآن و روایاتمان مطالب عمیق و نابِ بسیاری داریم ولی چون شکل بیان آن‌ها درست نیست، ما متهم به این هستیم که حرف‌های ۱۴۰۰ سال پیش را مطرح می‌کنیم و این اشکال به ماده حدیث بر نمی‌گردد بلکه به راوی و بیان‌کننده حدیث بر می‌گردد. زمانی که راوی حدیث درایه نمی‌کند، نمی‌تواند برتری فکر امام را نسبت به تفکرات پوزیتویستی  نشان بدهد لذا متهم می‌شویم. من همیشه در بین دوستان گفته‌ام که در روایت هست که مرز فقر، خرید آرد است. مهلک‌تر از خرید آرد، خرید نان است.    انسان یا باید گندم بخرد، آرد کند و نان بپزد یا از آن بهتر اینکه کشاورز باشد و خودش گندم بکارد و درنهایت نان بپزد. خرید نان و آرد برای شرایط اضطرار است. خب مجموعه‌ای از آیات و روایات این را بحث می‌کند ما فقط این‌ها را می‌خوانیم؛ اما اگر همین روایت را در سیمای جمهوری اسلامی ایران یا در نماز جمعه بخوانیم و به مردم بگوییم که علت فقر شما خرید نان است، فکر می‌کنید چه برخوردی داشته باشند؟ چه اتفاقی می‌افتد؟ اولین اتفاقی که می‌افتد این است که مردم می‌گویند که این برای زمانی بوده است که مردم کشاورزی می‌کردند و شغل اصلی آن زمان کشاورزی بوده است و در نهایت ما را به تحجر متهم می‌کنند. به این دلیل است که عرض می‌کنم شکل بیان مسئله مهمی است. تنها کاری که باید بکنید این است که در روایت درایه کنید. درایه کردن به چه معناست؟ یعنی سعی کنید درک شخصی از روایت پیدا بکنید. ببینید یک «معرفت» داریم، یک «درایه» داریم، یک «علم» داریم، یک «سلطان» داریم، تعابیر مختلف در حوزه علم داریم. زمانی که می‌گویند: «حَدیثٌ تَدریهِ خَیرٌ مِن اَلفُ حَدیثٍ تَرویه»  یعنی حدیث را به وضعیت شخص نزدیک کن و کاری انجام بده که مخاطب حدیث، از حدیث درک پیدا بکند. آن‌وقت اگر درباره یک حدیث این‌گونه عمل کردید بهتر از هزار حدیث است که فقط خوانده شود. دوباره مسئلهٔ فرعی لازمی را که مرتبط با بحثمان است،عرض می‌کنم؛ در حال حاضر نهضت نهج‌البلاغه‌خوانی در کشور راه افتاده است همه دوستان‌هم جسته‌وگریخته یا به‌عنوان عضو فعال در این نهضت حضور دارند. خب ما همیشه یک اشکالی مطرح کرده‌ایم و آن این است که باید در نهج‌البلاغه درایه ایجاد کرد. اگر هم می‌گویید به‌عنوان مقدمه، ترجمه می‌کنیم  این کار باید به درایه ختم شود. اگر به درایه ختم نشود، مردم فکر می‌کنند مولانا امیرالمؤمنین  مثلاً در یک جنگی به نام صفین  یک بحث‌هایی را مطرح کرده است و برای آن زمان بوده است و اکنون کاربردی ندارد. لذا درایه کردن یک روش است. امام  می‌فرماید: «حَدیثٌ تَدریهِ» یعنی حدیثی که با روش درایه با آن برخورد می‌کنید. از هزار حدیثی که آن را بخوانید و روایت کنید بهتر است؛ بنابراین ما هم در اجرای نظریه تعرّف شکل خاصی -که منجر به درایه می‌شود- را مبنا قرار داده‌ایم. ما با این مکانیزم چرخه تحریک فکر چهاربخشی نزدیک‌ترین اتفاق را در فرایند فهم برای فرد تعریف کرده‌ایم؛ یعنی لازم نیست کسی دو سال با ما همراه باشد تا نظریه تعرّف را بفهمد، تنها کافی است شش‌ماه در چرخه تحریک فکر کار بکند. این شش‌ماه را مقایسه کنید با مدت‌زمانی که حوزه یا دانشگاه پیشنهاد می‌کند. اگر هر چهار بخش چرخه تحریک فکر مبنای عمل قرار بگیرد که یکی از آن بخش‌ها -که در عرایض مقدماتی خود عرض کردم- کتابت بود، شما در حدود شش‌ماه بر نظریه تعرّف –که جزء ۳ الی ۴ نظریه تفصیلی نقشه الگوی پیشرفت اسلامی است- مسلط خواهید شد. با اینکه حجم مباحثات نظریه تعرّف بالا است ولی شکل اجرای آن، ضامن انتقال این سطح از مباحثات به قلوب شما و ایجاد درک در قلوب شما است؛  بنابراین مسئله شکل اجرا مهم است. هر تصمیمی در قرارگاه تعرّف که ناقض یکی از قسمت‌های چرخه تحریک فکر بشود، تصمیم غلطی است ولو اینکه ماده و محتوای آن درست باشد ولی خلاف مدیریت خبر یا مدیریت تضارب یا مدیریت کتابت یا مدیریت نمونه‌سازی باشد. پس درنهایت باید جلوی چنین تصمیمی گرفته شود وبا  اولیت‌ترین شخص که جلوی آن را باید بگیرد مسئول مجموعه است. مسئول مجموعه نباید ارزیابی برنامه‌ها را فقط به محوریت محتوا انجام بدهد. محتوا بسیار مهم است ولی از مهم‌تر از محتوا ظرف انتقال محتوا و ابزار انتقال محتوا به قلوب است. آن ابزار است که باعث می‌شود آن محتوا از قلوب شما به قلوب دیگران انتقال پیدا بکند؛ لذا ما بر این مبنا گفتیم که نظریه فراتسهیل‌گری نظریه خطرناکی است؛ چون درواقع نظریه فراتسهیل‌گری تعریفِ تعریف است و درواقع روش کشف مسئله است. چون این روش کشف مسئله عمدتاً به دلیل ملاحظات غیربیانی و به دلیل عدم فهم الگوی تفصیل، غلط است. در صورت استفاده از آن درواقع شما از یک روش غلط برای کشف مسئله استفاده کرده‌اید؛ بنابراین آن چیزی که مهم است، این است که باید شکل اجرای نظریه درست باشد. إن‌شاء الله  در بخش سؤال دوم شکل صحیح اجرای نظریه تعرّف و همهٔ نظریات فقهی را گزارش خواهم داد. ضامن تحریک فکر چرخه چهارگانه تحریک فکر است. فکر از مدیریت خبر شروع و در تضارب، پخته می‌شود، با کتابت تثبیت و با عمل، زیاد می‌شود. «مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ عَلَّمَه اللّهُ عِلمَ ما لا یَعلَم»  محال است خدای متعال علم شما را بدون اینکه وارد عرصه عمل بشوید زیاد بکند. افزایش علم و البته همهٔ مناسک الهی در گرو شُکر است.  هرکسی که می‌خواهد یک‌چیزی را در قلب خودش زیاد بکند باید شکر آن را به جا بیاورد و قطعاً از مصادیق شکر، عمل است و شاید بتوانیم بگوییم مهم‌ترین مصداق یک شکر، عمل به یک حدیث یا آیه است  لذا نمونه‌سازی و عمل کردن هم جزء مناسک رشد و ارتقای فهم است.

4. رکن سوم قرارگاه: فعالیت‌های محرومیت‌زدایی در کشور دارای چه آسیب‌هایی می‌باشند؟

خب سؤال سومی که در قرارگاه تعرّف مطرح کردیم این است که: چون دورهٔ آخرالزمان است [باید روی مسئلهٔ علم حساس باشیم.] این قیدِ «چون دورهٔ آخرالزمان است» خیلی مهم است؛ آن‌هایی که توفیق دارند و روایات آخرالزمان و فتنه‌های مربوط به آن  را مطالعه می‌کنند، متوجه می‌شوند که مشکل اصلی آخرالزمان علم غلط  و راهبری جوانان ناپخته است. شاید زمان امام  فهم این احادیث یک مقدار برای مخاطبین آن عصر امام سخت بوده باشد، اما الآن برای ما راحت است؛ گاهی وقت‌ها می‌بینیم یک جوانی کار ناپخته‌ای را انجام می‌دهد و از طریق همین شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها، آن فکر را ترویجِ گسترده می‌دهد. این مشکل جدی است که این فکرهای ناپخته از طریق ابزارهای موجود، به صورت حداکثری گسترش پیدا می‌کنند. یا مثلاً پارتی‌بازی‌های زیادی در دورهٔ آخرالزمان اتفاق می‌افتد –البته من به تعبیر امروزی به کار می‌برم اما روایت آن‌همان است که می‌فرماید انتخاب‌ها به غیر وصف اهلیت اتفاق می‌افتد - پارتی‌بازی‌هایی که اتفاق می‌افتد این‌گونه است که به دلیل نسبت‌های فامیلی، یک نفر در یک حوزه‌ای منصوب می‌شود و چون در آنجا مدیر است، تفکر ناپختهٔ خود را حاکم می‌کند؛ فلذا آخرالزمان پر از تئوری‌های غلط و علم غیر نافع است.

بنابراین باید بروید بررسی کنید که در فعالیت‌های مجموعه مؤمنین آیا آسیبی از ناحیهٔ این افکار غلط اتفاق افتاده است یا خیر. اصطلاحاً سؤال سوم ما این است که «فعالیت‌های محرومیت‌زدایی در کشور دارای چه آسیب‌هایی است؟» آسیب عمده به اجرای نظریات غلط و ناپخته برمی‌گردد؛ فلذا این سؤال سوم به دلیل آنکه در آخرالزمان هستیم باید دائماً تکرار شود.

از برکات همین سؤال بود که متوجه شدیم نظریهٔ فراتسهیل‌گری در قرارگاه پیشرفت و آبادانی شیوع پیداکرده است و در یک قدم بالاتر و به کمک یکی از کارشناسان که تحقیقی را ارائه داد، متوجه شدیم که اساساً به نیابت از آمریکا، کشور ژاپن و آژانس همکاری‌های بین‌المللی ژاپن و ایران که موسوم به «جایکا»  است، در ایران ورود کرده است و دوره‌هایی را بر اساس نظریهٔ فراتسهیل‌گری و سایر نظریات بین کارشناسان اصلی وزارتخانه‌های ما برقرار کرده است؛ یعنی ما گمان می‌کردیم تنها سند 2030  و آن‌هم از ناحیهٔ امضایی که آقای رئیس جمهور انجام داده است، در کشور ما از طریق سازمان ملل دارد نفوذ فکری رخ می‌دهد، ولی به گزارشی که دوستان در حال تکمیل آن هستند، «جایکا» هم خودش یک مجرای نفوذ فکری در ایران است. این سؤال تنها اختصاص به این موضوع ندارد و همان‌طور که عرض کردم این رکن قرارگاه است؛ هر جا می‌رسید –حالا چه در کمیته امداد ، چه مرکز پشتیبانی فکری و هدایت حرکت‌های جهادی ، چه بهزیستی  و به طور کلی در هرجایی- ابتدائاً بپرسید که نظریهٔ این فعالیت از کجا آمده است و بررسی کنید که آیا آن تعریف، تعریف معیوبی است یا خیر؛ فلذا این کار خیلی مهمی است.

5. رکن چهارم قرارگاه: الگوی عام قرارگاه تعرّف چیست؟

سؤال چهارمی که در قرارگاه تعرّف مطرح کردیم این است که «الگوی عام قرارگاه تعرّف چیست؟» این الگوی عام یک تعریفی دارد که خواهش می‌کنم دقت فرمایید تا بحث جمع‌بندی شود؛ ما اصطلاحاً روی تعاریف پایه برنامه‌ریزی می‌کنیم، همهٔ سازمان‌ها همین‌گونه اند یعنی روی پیش‌فرض‌ها و تعاریفِ پایه برنامه‌ریزی می‌کنند؛ یعنی قبل از آنکه آن سازمان تشکیل شود، شرط تشکیل آن رعایت یکسری از پیش‌فرض‌هاست. مثلاً اگر در جمهوری اسلامی ایران کسی بخواهد به مجلس برود و ثبت‌نام کند، باید قانون اساسی جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسد؛  قانون اساسی جمهوری اسلامی هم یکسری چهارچوب‌های حقوقی تعریف کرده است. اگر کسی وارد مجلس شد باید آئین‌نامهٔ داخلی مجلس را به رسمیت بشناسد. آئین‌نامهٔ داخلی مجلس، از همان روز اول مجلس تا روز آخر را پیش‌بینی کرده است که مثلاً چگونه رئیس انتخاب شود، چگونه کمیسیون‌ها تشکیل شود، رابطهٔ کمیسیون‌ها با صحن، با وزارتخانه‌های بیرون چگونه است و غیره؛ پس مثلاً یکی از پیش‌فرض‌ها قوانین حاکم بر مجموعه‌هاست، هرکس بخواهد برنامه‌ریزی کند باید این پیش‌فرض‌ها را رعایت کند. حالا شما می‌توانید یک مقدار بحث را عمیق‌تر کرده و بگویید که پیش‌فرض‌های مفهومی هم در اعصار مختلف وجود دارد؛ مثلاً هر اتفاقی در غرب بیافتد که مفهوم آزادی را به چالش بکشد، به طور پیش‌فرض ورود می‌کنند و جلوی آن را می‌گیرند، حتی اگر کسی صرفاً بخواهد تحقیق کند؛ مثلاً یک تحقیقی را ارائه بدهد که به سمت این میل کند که لیبرالیسم را به چالش بکشد، جلوی آن را می‌گیرند. می‌گویند نظام سیاسی این مدرنیته روی لیبرالیسم سوار است و باید حفظ شود و نظام اقتصادی و اجتماعی آن‌هم همین‌گونه است؛ لذا لیبرالیسم یک مفهوم مادر است و در هر عصری یکسری مفاهیم مادر وجود دارد. مثلاً به برکت انقلاب اسلامی و مجاهدت‌های شهدا، مفهوم دین –یا به تعبیر حوزوی آن «حجیت»- یک مفهوم پیش‌فرض است. الحمد لله جاافتاده است که باید مبتنی بر نگاه دینی رفتار کنیم؛ لذا نویسندگان و مجریان برجام هم گفتند که عاشورا درس مذاکره می‌دهد؛  یعنی مجبور بودند تئوری غلط خود را ذیل یک اَبَر روایت دینی تحلیل کنند. یا مثلاً آقای روحانی آن آیات مربوط به مستضعفین را قرائت می‌کرد و می‌گفت ما به دلیل این آیات می‌خواهیم مذاکره کنیم  که بنده در آن دورهٔ دانشگاه شریف  به ایشان گفتم که شما دارید تحریف قرآن می‌کنید، حالا الآن کار ندارم که آیا استناد ایشان درست بود یا خیر، بلکه می‌خواهم بگویم که رئیس جمهور این مملکت وقتی می‌خواهد غربی رفتار کند و نظریات غربی را پیش ببرد، مجبور است نسبت خود را با پیش‌فرض‌های مفهومی پذیرفته شده تعریف کند. یا مثلاً پیش‌فرض‌های ساختار وجود دارد؛ مثلاً حیطهٔ فعالیت‌های یک ادارهٔ کل در یک شهرستان را ادارهٔ کلِ استان تعریف می‌کند، حیطهٔ فعالیت‌های ادارهٔ کل استان را هم وزارتخانه تعریف می‌کند. مثلاً یکی از چیزهایی که ما با آن مخالف هستیم که بسیار هم جدی است و در محرومیت‌زدایی به آن می‌پردازیم، این است که باید اختیارِ تولید، توزیع و مصرف از نهادهای متمرکز گرفته شود؛ یعنی نمی‌توان نهاد حاکمیتی متمرکز برای تولید داشته باشیم و مثلاً وزارتخانه‌ای داشته باشیم که کشاورزی کشور را مدیریت کند، خیر! این‌گونه نباید باشد!  بلکه باید به صورت حداکثری اختیارات کشاورز توسعه پیدا کند یا حداقل نهادهای محله‌ای –یا به تعبیر امروزی غیر متمرکز- اختیارات را به دست بگیرند که شرح آن را در نظریه تعرّف بحث می‌کنم. مثلاً فرض کنید روستایی را دهیار اداره می‌کند و دهیار هم به حرف فرماندهی و وزارت کشور گوش می‌کند، این روستا به یک‌شکل اداره می‌شود و روستایی هم که خود اهالی روستا تصمیم می‌گیرند و دارای اختیار هستند به گونه‌ای دیگر اداره می‌شود که مدل قدیمیِ بد آن [نظام] کدخدایی است ؛ [در این فرض دوم که اهالی خود اختیار دارند] خود اهالی روستا بوم‌سنجی و ظرفیت‌سنجی می‌کنند؛ اساساً هنر نظریهٔ تعرّف این است که مدل این نوع از مشارکت را بحث می‌کند. [این مدل غیر متمرکز] یک کارآمدی متفاوتی پیدا می‌کند.

این مدیریت غیر متمرکز در مسائل اجتماعی و علم نیز همین‌گونه است؛ آقایان مراجع همیشه به طلبه‌ها توصیه می‌کنند که بهترین تبلیغات همین منبر است که شما در یک مسجدی با پنجاه نفر حرف می‌زنید و یک ماه رمضان‌ هم وقت دارید، این مدل خیلی بهتر از آن است که در تلویزیون با بیست میلیون نفر حرف بزنید، آن‌هم بیست میلیون نفر که افکارشان مغشوش است، قبل از صحبت شما یک شبکه را دیده‌اند و بعد از آن‌هم یک شبکه دیگر را می‌بینند و در همان حال هم دارند با خانواده صحبت می‌کنند و غذا می‌خورند؛ یعنی مخاطب تلویزیون، مخاطب با توجهی نیست، در حالی که مخاطب مسجد توجه خیلی بیشتری دارد. حالا اگر از گفتگوی منبر هم به گفتگوهای چهره به چهره بیاید [خیلی بهتر است.] خدا علمای قدیم را رحمت کند - نسل آن‌ها خیلی کمتر وجود دارد- می‌رفتند یک ساعت قبل نماز در مسجد می‌نشستند و یک ساعت بعد نماز هم در مسجد بودند، آدم‌ها هم تک به تک می‌رفتند با این‌ها صحبت می‌کردند؛ یعنی یک نفر موضوع کاملاً شخصی خودش را به آن عالم بیان می‌کرد و آن عالم هم وقت می‌گذاشت و تنها مشکل همان یک نفر را پردازش و حل می‌کرد. [با این مدل] خیلی کیفیت کار ارتقا پیدا می‌کرد. در حوزهٔ علم هم همین‌گونه است و تنها در حوزهٔ کشاورزی و تولید این‌گونه نیست.

در حوزهٔ توزیع هم همین‌گونه است. بنده برای دوستان روایت آن را خوانده‌ام امام می‌فرماید: «تعرضوا للتجارات»  به همهٔ شیعه می‌فرماید که متعرض تجارات شوید و همه اهل تجارت شوید، بعد دلیل آن را بحث می‌کند و می‌گوید: «تزید فی العقل»؛  یعنی تجارت عقل را زیاد می‌کند. حالا شما فرض کنید ما این را تبدیل به یک فرهنگ کنیم –که یکی از بخش‌های نظریهٔ تعرّف همین است- ما باید فرهنگ تجارت را در کشور راه بیاندازیم، روی آن دقت کنید که اگر بشود چه اتفاقی میافتد؛ اول از همه پدیدهٔ دلالی شکسته می‌شود یعنی پدیدهٔ تمرکز در توزیع و این فروشگاه‌های زنجیره‌ای و مگامال‌ها(مراکز تجاری بسیار بزرگ)  شکسته می‌شود. همه اهل تجارت می‌شوند؛ یعنی وقتی به مسافرت رفته‌اند، چیزی را می‌خرند و می‌آورند و به عده‌ای می‌فروشند، پس تمرکز در دلالی شکسته می‌شود. بر روی آثار روایت دقت کنید. فرض کنید در ایرانِ هشتاد میلیونی، پنج میلیون نفر به این روایت عمل کنند، که به نظر بنده با ظرفیت دینی که ایران دارد، اگر دو-سه سال این روایت را مبنا قرار دهیم و جا بیاندازیم، ظرفیت افرادی که به این روایت عمل می‌کنند –به دلیل ماهیت سودآوری که تجارت دارد- به بیست میلیون نفر افزایش پیدا می‌کند؛ یعنی می‌توان بیش از یک سوم جمعیت ایران را به تجارت‌های خُرد واداشت. حالا فکر کنید در این صورت چه چالشی برای این مشکلی که الآن به اسم دلالی داریم ایجاد می‌شود؟ اثر تجارت همگانی بر کیفیت را ببینید؛ بنده یک بار از شما خرید می‌کنم و برای دفعهٔ بعدی متعهد نیستم، پس اگر شما بخواهید تجارت خود را با بنده ادامه دهی، مجبور هستید کیفیت را رعایت کنید وگرنه اگر من جنس خراب از شما گرفتم، به سراغ کس دیگری می‌روم؛ لذا عمومی شدن تجارت به صورت خود به خود و بدون نظارت و اتفاقات قانونی موجب ارتقاء کیفیت می‌شود به این دلیل که افراد زیادی این کار را انجام می‌دهند. تجارت باعث می‌شود قیمت شکسته شود؛ کافی است قیمت جنس را بیست درصد بالاتر از قیمت واقعی توسط فروشنده اعلام شود در این صورت افراد از فردی غیر از شما خرید می‌کنند. لذا احکام بازار را مشاهده کنید؛ در اسلام اصل در بازار، بازارهای موقت است. در روایت آمده است که مکان کسب در بازار همچون مکان نمازگزار در مسجد است. اگر فردی در مسجد تکبیر گفت و مکان و جایگاهی را عهده‌دار شد تا زمانی که فرد در آن جایگاه قرار دارد متعلق به او است وهیچ فرد دیگری اجازه ندارد آن فرد را از آن جایگاه منع کند؛ همانند این حکم در مورد بازار وجود دارد.  بنابراین واضح می‌گردد که بازارها در زمان اهل بیت ، موقت بودند. فردی باید در ابتدای صبح مکانی را اشغال می‌کرده و بساط فروش خود را به راه می‌انداخته و کالای خود را می‌فروخته. حکم شارع مقدس در مورد تزاحمات اعطای حق به فردی است که ابتدا آن مکان در بازار را گرفته است. اگر فرهنگ تجارت همگانی را به راه بیندازیم در آینده بازارهای موقت اصل می‌شوند؛ نه مگامال‌ها، شرکت‌های زنجیره‌ای  و غیره که إن‌شاء الله  این مطالب را در آینده در فقه‌المکاسب  بحث خواهم کرد. ما رقابت را انسانی معنا می‌کنیم؛ نه میان شرکت‌ها. این موضوع را باید تفصیلی‌تر بپردازم؛ در حال حاضر تنها طرح مسئله انجام دادم. این را به چه مناسبتی گفتم؟ به این دلیل که قرارگاه تعرّف الگوی عامی دارد. کارکرد الگوهای عام قرارگاه تعرّف چیست؟ کارکرد الگوهای عام قرارگاه تعرّف، تغییر پیش‌فرض‌های انسان‌ها است. اگر پیش‌فرض‌ها به صورت و شکل فعلی باشد برای مثال فرض ما این باشد که بایستی با دهیار و قانون مصوب مجلس در سال فلان در ادارهٔ روستاها کار کنیم یا فرض ما این باشد که طرح هادی  وجود داشته باشد و مدل محرومیت‌زدایی ما نیز وجود داشته باشد. [کار ما موفقیت زیادی نخواهد داشت] طبق آخرین خبری که بنده دارم اجرای طرح هادی در هشت هزار روستا تمام شده است.  در نظر دارند که دور جدید این طرح را با برنامه‌ریزی‌هایی جدید آغاز کنند. طرح هادی درواقع ضد ماهیت روستایی و در راستای شهری کردن ماهیت روستا عمل می‌کند. ما می‌خواهیم تولید را حداکثری کنیم –به اصطلاح روستای مولد را ایجاد کنیم- البته استعمال تقسیم شهر به روستا در ادبیات بنده از باب فقه‌البیان است در حالی که ما تقسیمات فعلی مکان زندگی به شهر و روستا را قبول نداریم و إن‌شاء الله  در آینده در الگوی عام معنای شهر و روستا را بحث می‌کنیم. بنابراین اگر قوانین فعلی در ذهن‌ها جایگاهی دارند بایستی با مجموعه‌ای از استدلال‌ها به چالش کشیده شوند. فرهنگ‌های فعلی [نیز باید به چالش کشیده شوند]. برای مثال در مورد مسئلهٔ باغداری، مجموعه‌ای از دلال‌ها حضور دارند؛ هنوز باغ به ثمر نرسیده میوه‌های آن را به یک دلال می‌فروشند. دلال آن محصول را به زیر قیمت می‌خرد و یک سیستم بسته‌بندی و انتقال طراحی کرده و به کار خود ادامه می‌دهد. ما در این فرهنگ توانایی محرومیت‌زدایی نداریم!  بنده به این کاری ندارم که امکان دارد که شما حال و حوصلهٔ برهم زدن این نظم‌ها را نداشته باشید و اعتراضی به شما نمی‌کنم که شما حال و حوصله ندارید؛ می‌گویم در آینده تا زمانی که فرهنگ دلالی در روستا وجود دارد، نمی‌توانید محرومیت‌زدایی در روستا را به راه بیندازید. برای رونق دادوستد در روستا  ضمانت می‌خواهیم تا روستا از محرومیت نجات یابد؛ ضمانت این‌ها به تغییر فرهنگ‌ها و ساختارها برمی‌گردد.

سخن الگوی پیشرفت اسلامی این است که اگر بتوانیم مدل جدیدی را به خوبی تئوریزه کنیم تا سطح تغییر قانون اساسی ظرفیت برای اجرای آن مدل وجود دارد.–البته تشخیص شخصی بنده این است- اما آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی‌هایشان به صراحت این مطلب را بیان کرده‌اند که اگر در موقعیتی نیاز شد قانون اساسی را نیز تغییر می‌دهیم . البته این مربوط به آینده بلندمدت است. سه دسته پیش‌فرض وجود دارد؛ پیش‌فرض‌های قانونی، فرهنگی و ساختاری. آیا این سه پیش‌فرض می‌توانند ظرف محرومیت‌زدایی باشند یا اتفاقا ظرف محرومیت‌زایی‌اند؟ لذا الگوی عام قرارگاه سعی دارد تا این پیش‌فرض‌های محرومیت‌زا را به گونه‌ای مدیریت کند؛ البته دقت بفرمایید که منظور مدیریت این پیش‌فرض‌ها در ذهن اعضای قرارگاه است. الگوی عام قرارگاه برای بیرون قرارگاه نیست بلکه برای درون قرارگاه است. ما که نمی‌توانیم فهم خود را تحمیل کنیم. برای مثال فردی در قرارگاه ما حضور دارد که در گذشته پاسدار، طلبهٔ حوزهٔ علمیه، مهندس یا یک بازاری موفقی بوده است در حال حاضر در قرارگاه تعرّف حضور پیداکرده تا محرومیت‌زدایی انجام دهیم؛ با ابزار الگوی عام، پیش‌فرض‌های غلط فعالین حوزهٔ محرومیت‌زدایی را اصلاح می‌کنیم. بنابراین این نیز کارکرد الگوی عام است.

6. رکن پنجم قرارگاه: الگوی خاص قرارگاه تعرّف چیست؟

سؤال پنجم مربوط به الگوی خاص قرارگاه تعرّف است به این دلیل که دستور کار جلسهٔ ما است به شرح آن نمی‌پردازم. پس از این‌که عرایض بنده تمام شد همین مطلب را بحث می‌کنیم هفته‌های گذشته نیز بحث شد اما تنها یک جمله عرض کنم. الگوی خاص تعرّف-که نظریهٔ تعرّف است- تعریفی دارد و آن عبارت از این است که محرومیت‌زدایی به معنای بهینه‌کردن روابط انسانی است؛ پس تمامی تلاش‌های ما در قرارگاه تعرّف، به جهت بهینه‌کردن روابط انسانی است. در ابتدا روابط انسانی را تصویر می‌کنیم. با مباحثاتی که انجام دادیم، تعداد آنها تکمیل شد و تا حال حاضر متوجه شدیم که سیزده نوع روابط انسانی در روایات توصیه شده است. ما بایستی هر سیزده نوع رابطه را با برنامه‌هایمان بهینه کنیم. این مطلب را ان‌شاء الله عرض خواهم کرد. 

7. رکن ششم قرارگاه: چگونه با فرهنگ‌ها، قوانین و ساختارهای مولّد محرومیت مواجه شویم؟

سؤال جدیدی که بنده به عنوان سؤال ششم اضافه کردم این است که ما به عنوان یک واقعیت در حال حاضر در حال کار کردن با همین قانون اساسی، نمایندگان مجلس، وزارت‌خانه‌ها، دانشگاه‌ها و دستگاه‌های کارشناسی هستیم. زمین اجرای نظریهٔ تعرّف –که یک نظریهٔ فقهی است- عصر ظهور نیست که تسلط مدرنیته برداشته شده باشد؛ عصر دورهٔ رسول‌الله  نیز نیست. زمین بازیِ ما تمدن مدرنیته است.

 تمدن مدرنیته نیز با علم، ساختار و قوانین خود حضور دارد – همان‌گونه که در الگوی عام توضیح دادم-. حداقل سه دسته پیش‌فرض را بر ما تحمیل می‌کنند. ما در الگوی عام از تأثیرگذاری پیش‌فرض‌های تمدن مدرنیته بر داخل مجموعه‌مان جلوگیری می‌کنیم. مجموعهٔ ما از درون در مقابل آن حرف‌ها واکسینه می‌شود. این را با الگوی عام انجام می‌دهیم. اما سؤالی در این‌جا وجود دارد و آن این است که مجلس شورای اسلامی عضو مجموعهٔ ما نیست سخنان مجموعهٔ ما را نیز نمی‌پذیرد بلکه مستقل است و دارای رئیس، کارشناس و مرکز پژوهش‌هاست؛ اگر او قانونی را تصویب کرد که از نظر ما حاوی پیش‌فرض‌های محرومیت‌زا بود ما چگونه محرومیت‌زدایی خود را انجام دهیم؟ آیا محرومیت‌زدایی را رها کنیم؟ اگر این کار را انجام دهیم محرومیت‌زایی توسعه می‌یابد؛ از طرفی ما محرومیت‌زدایی می‌کنیم اما آن قانون غلط همچون طرح «هادی» محرومیت‌زایی می‌کند. آیا با آن‌ها دعوا کنیم؟ نزاع موجب ایجاد فَشَل و اختلاف است  پس به یک مدل مواجهه با پیش‌فرض‌های محرومیت‌زا احتیاج داریم. بنابراین سؤال ششم این است که :«چگونه با فرهنگ‌ها، قوانین و ساختارهای مولّد محرومیت در بیرون مواجه شویم؟» چگونه این قوانین، فرهنگ‌ها و ساختارها را اصلاح کنیم؟ جوابی که به این سؤال می‌دهیم می‌تواند موانع محرومیت‌زدایی را برای ما حل‌وفصل کند. بنده زمانی‌که به برخی از گفت‌وگوی‌های خود در گذشته، رجوع می‌کنم متوجه می‌شوم که در قرارگاه پیشرفت و آبادانی در مورد وجود عوامل محرومیت‌زا بحث می‌شد، اساساً این هشتگ معروف –ببخشید که بنده با اصطلاح‌های رکیک صحبت می‌کنم- «توسعه، محرومیت‌زا است» را در دور اول مباحثات خود در ستاد پیشرفت و آبادانی تولید کردیم. در آن‌جا در مورد این وفاق داشتیم که با مجموعه‌ای از عوامل محرومیت‌زا روبرو هستیم اما گفت‌وگوها تعمیق نشد تا به این بپردازیم که چگونه این عوامل محرومیت‌زا را از بین ببریم و به یک مدل مواجهه نرسیدیم. لذا قرارگاه تعرّف إن شاء الله مدل مواجهه با پیش‌فرض‌ها، فرهنگ‌ها و قوانین محرومیت‌زا را بحث می‌کند. اگر فردی به صورت اجمالی خواهان فهم این بود که ما چگونه و با چه تفکری این کار را انجام می‌دهیم جواب این است که با الگوی جدید نگهبانی از نظام   این پیش‌فرض‌ها را برمی‌داریم. برای مثال از مهم‌ترین قوانین محرومیت‌زا در ایران سند توسعهٔ پایدار 2030 است که دارای هفده بخش است. که با آن با استفاده از الگوی جدید نگهبانی از نظام مواجهه می‌کنیم. بنابراین الگوی جدید نگهبانی از نظام را نیز تشریح می‌کنیم تا چگونگی مواجهه را برای ما ترسیم کند. 

بنده عرایض خود را جمع‌بندی کنم تا وارد قسمت‌های بعدی جلسه شویم. بنابراین ارکان نظریهٔ تعرّف، شش سؤال است. این شش سؤال راجع به شش مشکل و مسئله‌ای که در حوزهٔ محرومیت‌زدایی در حال حاضر داریم مطرح شده است. اگر ما بتوانیم این شش مسئله را مدیریت کنیم حدس استنباطی و اجتهادی ما این است که می‌توانیم مسئلهٔ محرومیت را مدیریت کنیم. البته بنده کلام همیشگی خود را تکرار کنم که تضارب و گفت‌وگو حد یقف ندارد. می‌توانیم دوباره اشکالات را وارد و بحث‌ها را مطرح کنیم تا کار را تکمیل کنیم. به دلیل مباحثات و گفت‌وگوهایی که از هفتهٔ گذشته تا حال حاضر وجود داشت، نقشهٔ قرارگاه تعرّف از پیش‌نویس اول به پیش‌نویس دوم رسید و یک سؤال جدید مطرح شد. بنده پیشنهاد می‌کنم که دبیرخانهٔ قرارگاه تعرّف نیز عرایض ما را مکتوب کند و در شرح پیش‌نویس دوم و همراه با نقشهٔ نظام مقایسهٔ نظریهٔ تعرّف منتشر کند تا یک جزوهٔ مکتوب نیز در توضیح ارکان قرارگاه نظریهٔ تعرّف داشته باشیم.

وَالحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العَالَمِینَ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ


فایل pdf جلسه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم: چهار برنامه مدرسه فقهی هدایت به شرح زیر است:
الف: معرفی سند جهانی اولویت های تمدنی ۱۲ گانه( جایگزین سند توسعه پایدار ۲۰۳۰)
الف: راه اندازی مدارس چابک تبلیغی در مساجد اعظم شهر
ب: معرفی دو فهرست مفهومی برای نظام سازی در قالب نمایشگاه تخصصی
ج: طراحی و ساخت محله امید ( اولین نمونه سازی کامل تمدنی)

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه